قطعا هیچ یک ازما نمیتوانیم گلوله برفی که از دوستان و همسالانمان خوردهایم، جیغ و داد، شادی، هیجانسریدن و برف بازی اولین بارش سالهای عمرمان که به برکت «اِوین آوادان تاری»ی زیرلبی پدرها، مادرها و بزرگترهایمان بود را فراموش کنیم.
عرف بود. بیشترش برا ما آذریها که از نزدیک با آن مانوس بودیم.
متاسفانه سالهاست که رنگ باخته. کم و کمرنگتر شده و در ورای دلمشغولی تیمپوها، ساز و آوازهای کذایی روز، میرود که به فراموشی سپرده شود.
من اما امروز دختر بچه یازده سالهای دیدم که در هیاهوی ناشکریها، سکوت معنوی اختیار کرده. دل به ساز «لَئِن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم» داده و بزرگوارانه برا شادی همه ما «اِوین آوادان تاری» را زیرلبی میخواند.
سپاسگفتن لایق والدین این حَورای قدسیه است.
به قلم: صدیقه حسنزاده
