خدیجه افضلوزیری، زاده یکم دی ۱۲۶۸ در تهران، در خانوادهای رشد کرد که آگاهی و مطالبهگری در آن امری طبیعی بود. او پنجمین فرزند بیبیخانم استرآبادی، از چهرههای شاخص جنبش حقوق زنان در دوره مشروطه، و موسیخان وزیری بود. روایتهایی تاریخی نقل میکنند که بیبیخانم، پیش از تأسیس مدرسه دوشیزگان، برای آنکه دخترش از تحصیل محروم نماند، او را با لباس پسرانه به مدرسه میفرستاد؛ تجربهای که اهمیت آموزش را در ذهن خدیجه نهادینه کرد.
افضلوزیری در شانزدهسالگی، در کنار مادرش به تدریس در دبستان دوشیزگان پرداخت و بدینترتیب در شمار نخستین معلمان اولین مدرسه دخترانه ایران قرار گرفت. او از همان سالها دریافت که آموزش، نقطه آغاز رهایی زنان از انزواست. در کنار تدریس، فعالیت مطبوعاتی را نیز آغاز کرد و در نشریاتی چون شکوفه، عالمنسوان، شفق سرخ و ایراننو به نگارش مقالههایی صریح در دفاع از حقوق زنان پرداخت.
یکی از برجستهترین جلوههای فعالیت او، مناظره دنبالهدارش در شفق سرخ با نویسندهای بود که با نام مستعار به زنان حمله میکرد. پاسخهای افضلوزیری، بازتابی روشن از نگاه انتقادی و شجاعانه او به ساختارهای مردسالارانه بود؛ جایی که با صراحت مینوشت چگونه زنان از آموزش، حضور اجتماعی و حتی نامبردهشدن محروم شدهاند و تأکید میکرد اگر فرصت برابر داده شود، زنان کمتر از مردان نخواهند بود.
زندگی شخصی او اما خالی از رنج نبود. ازدواجی ناخواسته در سال ۱۳۳۲ قمری، مهاجرت اجباری به مازندران، مواجهه با بیماری، فقر، آتشسوزی و بارداریهای پیاپی، بخشی از دشواریهایی بود که او تجربه کرد. با این حال، پس از بازگشت به تهران، سالها بهتنهایی مسئولیت بزرگکردن فرزندانش را بر عهده گرفت و از پای ننشست. افزون بر فعالیتهای اجتماعی و مطبوعاتی، در حوزههایی چون طراحی و دوخت لباس نیز کوشید تا پیشگام باشد.
خاطرات و تجربههای این زن پیشگام، بعدها به همت دخترش مهرانگیز ملاح گردآوری و در کتاب «از زنان پیشگام ایران: افضل وزیری دختر بیبی خانم استرآبادی» منتشر شد؛ سندی ارزشمند از زیست، رنج و مقاومت زنانی که مسیر را برای نسلهای بعد هموار کردند.
خدیجه افضلوزیری که آرامگاهش در قطعه ۳۴ بهشت زهرا قرار دارد، نهتنها یادگاری از یک نام، بلکه نمادی از پیوند آموزش، آگاهی و جسارت زنانه در تاریخ معاصر ایران است؛ زنی که نشان داد تغییر، از کلاس درس و سطرهای یک مقاله آغاز میشود.
