یک فصل شهادت، سه نسل روایت

بی‌تابی، دوری و صبوری

فصل های شهادت، فصل هایی است که در تاریخ و جغرافیای کشورمان، هر برهه به عناوین مختلف شاهد آن بوده ایم و در این میان روایت مادران، همسران، دختران و خواهران شهدا روایت های ایستادگی و صبوری اند، روایت هایی از سه نسل.
یک فصل شهادت، سه نسل روایت

شاید بارها در مهمانی ها به همدیگر سفارش کردیم؛ پذیرایی را از کوچک ترها شروع کنید و من با این حساب روایت خودم را از شهدای اقتدار موشکی جنگ ۱۲ روزه از هانیه دختر کوچک «شهید شهریاری» آغاز می کنم.

هانیه با لبخند ملیحی که بر چهره دارد از پدرش می گوید، از اینکه چگونه دوستش داشت، چگونه در آغوشش می گرفت، چگونه باهم بازی و شوخی می کردند.

این دختر نوجوان وقتی از پدرش حرف می زند انگار در آسمان ها بال گشاده باشد خوشحال است، انگار پدرش در کنارش نشسته است و قطعا هم همین طور است و طبق آیات قرآن شهدا زنده و ناظرند.

هانیه برخلاف تصور همه که اکنون باید غمگین و ناراحت از دوری پدرش باشد مشعوف است، انگار نه اینکه درست چهار روز پیش پدر عزیزش را به خاک سپرده است.

در میان صحبت هایش به خاطره خود با پدرش اشاره می کند و می گوید: مدت ها پیش که به وادی رحمت مزار شهدا رفته بودیم، پدر جایی ایستاد و بر مزاری که خالی بود فاتحه خواند، تعجب کردیم، پدر گفت؛  اینجا قبر من است و پدر را پس از شهادت که به خاک سپردیم دیدیم همان جاست، جایی که پس از جنگ ۱۲ روزه دوست صمیمی اش نیز در آن محل به خاک سپرده شد و  پیکر پدر در کنار آن شهید آرام گرفت.

حالا نوبتی هم که باشد نوبت به دختر اول و بزرگ شهید شهریاری فاطمه خانم می رسد، فاطمه کمی گرفته به نظر می رسد، بغض می کند و مادربزرگش به شجاعت سفارش می کند.

فاطمه لب به سخن می گشاید و می گوید: پدرم را بی نهایت دوست داشتم، شب قبل از حمله رژیم صهیونسیتی خانه مادربزرگ مادری ام مهمان بودیم، مادرم و هانیه ماندند، من و پدرم به خانه آمدیم.

فاطمه به اینجا که حرفش می رسد مکث می کند و ادامه می دهد: پدر تازه می خواست استراحت کند که فراخوان زدند، وقتی که مرا به خانه مادربزرگ برمی گرداند حس خاصی داشت، خداحافظی که کرد بی قرار شدم و گفتم مراقب خودشان باشد.

انگار که بی قراری فاطمه دوباره پیدا شده باشد، اضافه می کند: به مادرم و هانیه گفتم پدر صدایتان می کند و بابا از مامان و هانیه خداحافظی کرد و رفت، نگو چند ساعت بعد دشمن حمله می کند.

صبح ساعت هفت و نیم که بیدار شدم فهمیدم اسرائیل حمله کرده است و کمی بعد که شنیدم تبریز را هم زده بی تاب تر شدم.

ساعت حول و حوش هشت شب پنجم آبان است و بی تابی فاطمه از آن بی تابی صبح بیست و سوم خرداد و با همان حس بی تابی، ادامه می دهد: ساعت یازده بود که زنگ زد و آرام شدم و وقتی برگشت سرتا پایش خاکی بود در آغوش گرفتم.

فاطمه آرام تر از قبل این بار حرف می زند و می افزاید: شهدا دسته گل هستند، جان هستند، عزیز هستند، برای ادای دین و در راه خدا رفتند.

روایت دختران شهید شهریاری از پدرشان روایت های ادامه دار فصل های شهادتند، فصل هایی که در تاریخ و جغرافیای کشورمان هر برهه به عناوین مختلف شاهد آن بوده ایم و در این میان روایت مادران، روایت های ایستادگی و صبوری اند، از همان صبوری مادر شهید شهریاری که ابتدای حرف هایش نخست به امام عصر سلام داد، پس از آن به امام حسین(ع) و برای رهبر انقلاب دعا کرد.

خانم رنجبر خواهر شهید محمدصادق رنجبر که روایت های فصل شهادت را از جوانی و با شهادت برادرش مشق کرده است، فرزند شهیدش را قربانی راه خدا عنوان می کند.

وی با اشاره به اینکه سراغ حسین شهیدش همیشه را از مسجد و حسینیه می گرفت، تعریف می کند: حسین به امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) علاقه داشت و پای ثابت عزاداری ها بود.

ابن مادر شهید درباره پیوستن فرزند شهیدش به سپاه اشاره و بیان می کند: پس از خدمت سربازی گفت می خواهم یا به حوزه بروم و یا سپاهی شوم، گفتم هر کدام را می خواهی انتخاب کن و حسین به سپاه رفت، پس از ورود به سپاه هم علاقه زیادی به کار تفحص شهدا داشت و پیگیر شد ولی نتیجه نگرفت.

خانم رنجبر ادامه می دهد: وقتی شنیدم اسرائیل حمله کرده است و تصاویر را از تلویزیون دیدم با دست هایم به زانوهایم کوبیدم و ناخواسته خواندم؛ «یوم عاشورا دی یا روز قیامت دیر بوگون/ یا قیامت عرصه‌سیندن بیر علامت دیر بوگون»، نمی دانم چه شد که این شعر بر زبانم جاری شد غافل از اینکه حسین هم در تبریز مجروج شده است.

این مادر شهید می گوید: وقتی شنیدیم حسین پس از چند روز برگشته به دیدارش رفتیم، انگشت و ناخن پایش سیاه شده بود ولی نمی دانستیم که سرش هم جراحت دارد و چگونه از میان آتش و خون بیرون آمده است، پس از تبریز هم به همدان رفته و آنجا دوباره زخمی شده بود، البته ما بعدها که حالش خوب نبود این موضوع را متوجه شدیم وقتی سرش را نگاه کردم سرش از چند جا زخم داشت.، هر چند همیشه ماموریت داشت ولی به اقضای کارش به ما چیزی نمی گفت.  

خانم رنجبر فرزند شهیدش را قربانی راه اسلام و قرآن می داند و می گوید: برای حسین و سلامتی رهبر دو قربانی گرفتیم ولی یکی از قربانی ها فرار کرد هرچه دنبالش رفتند پیدایش نکردند و عاقبت هم حسین به راهی که علاقه داشت رسید و توصیه اش ولایت مداری و حفظ حجاب بود.

همسر شهید در میان مادر شوهر و دختر بزرگش آرام و نجیب نشسته ولی پیداست که سال ها حرف دارد و این را می توان از چشمانش به خوبی دریافت مانند همه همسران شهدا که بیشتر بار زندگی را به دوش کشیدند تا همسرشان در سنگر جهاد جانفشانی کند.

خانم «سمیه ولی پور» با سوال همکاران درباره بله گفتن خود به «شهید شهریاری»، روز خواستگاری اش را این گونه تعریف می کند: روزی که به خواستگاری ام آمد همه شرایط کار و زندگی اش را برایم گفت، از سختی های کارش و از سختی هایی که پیش رو خواهیم داشت و من قبول کردم چون از اول علاقه داشتم با یک سپاهی ازدواج کنم.

این همسر شهید ادامه می دهد: ازدواج ما سنتی و همسرم از فامیل های زن دایی ام بود و پس از انجام مراسم ها ۲۸ دی ماه سال ۱۳۸۴ پیمان زندگی بستیم و پس از آن زندگی ما با کار حسین عجین شد، دوری ها و مشکلات با صبوری همراه بود.

خانم ولی پور با طمانینه خاصی ادامه می دهد: حسین به خانواده اش دلبسته بود و هر وقت از ماموریت و از سر کار برمی گشت، با دخترها بازی می کرد، وقت می گذاشت برای زندگی و گاهی اوقات برای گردش نیز می رفتیم و حواسش به مناسبت ها بود و به بچه ها تولد و روز مادر را یادآوری می کرد.

وی که نزدیک ۲۰ سال با شهید زندگی کرده به علاقه شهید برای کشور و انقلاب و رهبری اشاره و بیان می کند: شهید علاقه خاصی به رهبر داشت و همیشه سخنان آقا را دو بار گوش می داد، حتی وقتی در بیمارستان بستری بود وقتی صحبت های آقا را می شنید از چهره اش می شد فهمید خوشحال است و همرزمانش نیز به دیدارش که می امدند خوشحالی اش کاملا از چهره اش مشخص بود.

این همسر شهید که چند روزی است همراه زندگی از این عالم پر کشیده و چند مدتی در بستر جانبازی بوده است، ادامه می دهد: حسین ماموریت هایش موشکی بود و در بسیاری از عملیات ها حضور داشته است به طوری ک پس از حمله اسرائیل به تبریز مجروح می شود ولی چندان اهمیتی نمی دهد، آن روز تا عصر سه بار زنگ زد تا ما نگران نباشیم و پس از چند روز که تبریز آمد، دوباره رفت و نگو به همدان رفته و در عملیات موشکی آنجا دوباره زخمی شده بود ولی چیزی نمی گفت.

خانم ولی پور ادامه می دهد: پس از گذشت چند ماه سردردهای حسین شروع شد و عاقبت پس از بستری شدن نیز مدتی در کما بود که اول آبان به هدفی که داشت رسید و شهید شد، هدفی که بعد عملیات وعده صادق یک بیشتر دنبال آن بود و با این عملیات خوشحال بود و گفت: افتخار بزرگی است که اسرائیل را زدیم.

صحبت های همسر شهید که به بحث شهادت شهید شهریاری می رسد خواهر شهید نیز بی تابی اش را نمی تواند پنهان کند، حس خواهران شهدا از همان حس خواهری حضرت زینب(س) است و صبوری شان نیز همانند آن.

زکیه شهریاری با همه صبوری اش در میان بی تابی های خواهری برادری از بی ریای برادرش حرف به میان می کشد و می گوید: حسین بی ادعا بود و اهل نمایش نبود، برای رضای خدا کار و زندگی می کرد و شاید برای همین برای مبارزه با شقی ترین قوم برگزیده شد و در این راه به شهادت رسید.

با همه دلتنگی اش که کاملا از حرف و چشم هایش دیده می شود، ادامه می دهد:  ناراحتی ما با رفتن حسین و همه شهدا بابت دلتنگی است، به حال آن ها غبطه می خوریم.

پایان روایت ما را برادر شهید در میان کلماتی چون شهدا، رسانه، جنگ نرم و تلاش دشمن می کشد و اظهار می دارد: شهدا با شهادت خود به هدف شان رسیدند، کار شما رسانه ای ها کار زینبی است که با این همه تلاش دشمن علیه نظام و کمرنگ کردن اهداف شهدا زینب وار تلاش می کنید و دراین جنگ نرم مانند شهدا در خط مقدم هستید.

چه پایان زیبایی را برادر شهید برای ما اهالی رسانه عنوان می کند، اما در عین حال سخت و خطیر که یاری خدا و دعای شهدا را باید به استمداد بطلبیم برای راهی که باقی است و شاید بی مناسبت نباشد بنویسیم به پایان آمد این دفتر، حکایت همپنان باقی است.

محمد حسین شهریاری از نیرو‌های هوا فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در حمله وحشیانه دشمن آمریکایی _ صهیونیستی به کشورمان در شب ۲۳ خرداد در تبریز زخمی و روز ۲۸ خرداد بار دیگر در همدان بر اثر حمله رژیم صهیونیستی به شدت  مجروح شد و به مقام جانبازی نایل آمد و سرانجام یکم آبان به خیل شهیدان راه مبارزه با اسرائیل غاصب جنایتکار پیوست.

گزارش از: رقیه غلامی

پیام آذربایجان

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://payamazarbayjan.ir/?p=13660

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

پربحث ترین ها

تصویر روز:

هیچ محتوایی موجود نیست

پیشنهادی: