در این نشست متخصصین و فعالان مدنی حوزهٔ زنان گرد هم آمدند و به طرح مسائل مختلف در جامعهٔ امروز از نابرابری ها گرفته تا تهدیدات مختلفی که زنان با آن دست و پنجه نرم میکنند پرداختند.
از سخنرانان این نشست فاطمه باباخانی، حقوقدان و مدیر خانهٔ مهر شمس آفرین بود که سخنان ایشان به اختصار بدین شرح است:سلام عرض میکنم. خوشحالم که در جمع شما هستم. مثل همیشه ما زنان دور هم جمع میشویم تا درباره مسئلهای حرف بزنیم که قرار نیست فقط مسئله ما باشد. اما واقعیت این است که هنوز تمایل چندانی برای شنیدن این حرفها، بهویژه از سوی مردان، وجود ندارد. ما بارها آرزو کردهایم که تعداد قابلتوجهی از شرکتکنندگان مرد باشند، اما معمولاً خریدار ندارد. این خود یکی از چالشهای اصلی ماست.
بهعنوان کسی که هم در میدان کار میکنم و هم پژوهش انجام میدهم، میخواهم از یک شکاف مهم حرف بزنم: گسست میان دانشگاه و میدان.
اساتید برجستهای در جامعهشناسی داریم که تولیدات علمی درخشانی دارند و من با اشتیاق آثارشان را میخوانم، اما این دانش غالباً وارد میدان نمیشود. ما به خروجیهایی نیاز داریم که قابل اجرا باشند؛ پیشنهاد، برنامه اقدام، شاخص، و راهکار عملی. جامعه علمی نباید برای خودش بنویسد؛ باید بتواند به تغییر وضعیت زنان در میدان کمک کند.
وقتی اسناد بینالمللی و حتی اسناد ملی کشورهای همسایه را بررسی میکنیم—پاکستان، ترکیه، آذربایجان، لبنان، سوریه—میبینیم که در ده پانزده سال اخیر همه آنها اسناد و قوانین مشخص برای مقابله با خشونت جنسیتی تصویب کردهاند. نه اینکه وضعیتشان ایدهآل باشد، اما وجود قانون خودش ابزار فشار و مطالبهگری است.
قانونمند کردن حمایتها و جرمانگاری خشونت، نه چیز عجیب و نه «غیر اسلامی» است؛ کشورهای همسایه همین حالا انجامش دادهاند.
پس پیشنهاد اول: تقویت پیوند دانشگاه و میدان؛ از طریق هستههای مشترک، پروژههای مشترک، تهیه شاخصها و پایش داده.
چالش دوم: نبود آمار: ما در ایران هیچ منبع رسمی و قابل دسترس از آمار خشونت علیه زنان نداریم. آماری که من دارم، جمعآوری شخصی است؛ بخشی منتشر شده و بخشی نه. بدون داده، تصمیمسازی ممکن نیست. حتی اگر نخواهند آمار را منتشر کنند، ما نیازمند وجود یک سامانه ثبت و پایش هستیم.
اما چرا این اتفاق نمیافتد؟ چون زنان در فرآیند تصمیمسازی سیاسی غایبند. تا زمانی که زنان در سطح قدرت حضور نداشته باشند، روایتِ تصمیمسازی مردانه باقی میماند. تجربه ۱۵ ساله ما درباره لایحه امنیت زنان نشان میدهد که نگاه غالب، نگاه مردمحور است و ضرورتی برای تصویب قانون حمایتی احساس نمیشود.
پس مطالبه بعدی:حضور زنان در سطوح تصمیمسازی سیاسی؛
نه در حد نمادین، بلکه واقعی—از رئیسجمهور زن تا وزرا و سهم مشخص در کابینه.
موضوع مهم دیگر: اقدام میدانی.
در اسناد بینالمللی تأکید شده که قانونگذاری باید همزمان با آموزش، تغییر فرهنگی و کار میدانی پیش برود. وقتی قانون معطل است، کار میدانی تنها محل باقیمانده است. ما در خانههای امن با خشونتگر نیز کار میکنیم، چون اگر مبنای توقف خشونت باشد، باید با عامل خشونت مواجه شویم. فقط آموزش زن کافی نیست.
گاهی زن نمیخواهد یا نمیتواند جدا شود—بهدلایل اقتصادی، عاطفی، فرزند، یا هر چیز دیگر. ما باید راهکاری داشته باشیم برای توقف خشونت، نه فقط طلاق.
و نکته بسیار مهم: رسانهها خشونت را روایت نمیکنند، آن را انتخاب میکنند.
در تهران مردی که همسرش را کشت، بعداً فهمیدیم چند سال پیش همسر اولش را هم کشته بود—اما خبری نبود.
اما اگر همان اتفاق در سردشت، اهواز یا ایرانشهر بیفتد، روایت میشود، تحلیل میشود، تکهتکه نمایش داده میشود.
در پنج سال اخیر، حدود ۲۵٪ زنکشیهای ثبتشده مربوط به تهران است. چند تا از آنها را اسم میبریم؟
هیچکدام.
خشونت، «مسئله قومیت» نیست.
خشونت، مسئله قدرت و مردسالاری است.
تا وقتی یک زن تکهتکه نشود یا سر بریدهاش در خیابان گردانده نشود، برای رسانه «ارزش خبری» ندارد.
تا وقتی خشونت، «هولناک» نباشد، «اهمیت» ندارد.
اما حقیقت این است:
تکتک زنانی که در سکوت کشته میشوند، سند ناکارآمدی ساختارند.
