تهمینه میلانی از آن دسته هنرمندانی است که نمیشود درباره سینمای ایران حرف زد و نام او را دور زد. او فقط یک کارگردان نیست؛ او روایتی است از زن بودن، از ایستادن، از حرف زدن وقتی همه سکوت میکنند.
زاده تبریز، بزرگشده قزوین و بالیده تهران، میلانی کارش را از پشت صحنه آغاز کرد؛ منشی صحنهای جوان در فیلمی از مسعود کیمیایی، و آرامآرام پلههای سینما را با پشتکار، جسارت و خلاقیت بالا رفت. نخستین فیلمش، بچههای طلاق، در سال ۱۳۶۸ نه تنها جایزه برد، که نوید حضور زنی داد که قرار است سینمای ایران را تکان دهد.
فیلمهای او مثل دو زن، نیمه پنهان و واکنش پنجم فقط داستان نیستند؛ بیانیهاند، فریادند، سوالاند. او از درد زن ایرانی، از تناقض سنت و مدرنیته، از خشونت پنهان و آشکار، از تبعیض و فروخوردگی سخن گفت و تاوان آن را هم پرداخت؛ از زندان تا سانسور، از پروندههای قضایی تا هجمههای رسانهای. اما هرگز ساکت نشد.
تهمینه میلانی میگوید: «من عاشق سینما نیستم… هنر برای هنر بیمعنی است. به نظر من، هنر پدیدهای اجتماعی است.» و همین جمله، کلید فهم جهان ذهنی اوست. برای او سینما نه ویترین افتخارات، بلکه ابزاری برای گفتن حقیقت است.
او درباره جامعهاش تعارف ندارد. شهرش را زشت و خشن توصیف میکند، از مردانی میگوید که رفتارشان با زنان هنوز از جنس اندرونی و بیرونی است، و با لحنی صریح هشدار میدهد که نسل جوان از عشق تهی شده است، رابطهها بیریشه و شتابزدهاند، و انسان ماندن در این جامعه کار دشواری است.
در فیلمهایش به زبان تصویر، و در مصاحبههایش به زبان کلمه، از فمینیسمی دفاع میکند که عدالتطلب و متعادل است. باور دارد زن بودن نباید مترادف با مظلومیت یا اطاعت باشد، بلکه میتواند نماد قدرت، درک، خلق و تغییر باشد.
تهمینه میلانی امروز ۶۵ ساله شده، اما هنوز ایستاده، هنوز فعال، هنوز پر از ایده. گاهی در قاب دوربین، گاهی پشت میز معماری، گاهی با قلم یا بوم نقاشی، اما همیشه با هدف: بازتاب دادن حقیقت، آگاهیبخشی، و ساختن آیندهای که در آن زنان صرفاً «جنس دوم» نباشند.
و این شاید بزرگترین میراث اوست: اینکه به ما یادآوری کرد زنان، آدماند. همینقدر ساده، همینقدر عمیق.