کالایی جدید به نام وسایل دم دستی و دورریختنی

خیلی از ماها به یاد داریم که چگونه مادرها و مادربزرگهایمان از خرت و پرتهای اضافی مثل خرده پارچه ها، نخ و کاموا، تکه های مقوا، شیشه ها و قوطی های دور انداختنی بهترین و بیشترین استفاده را می کردند و خیلی کم پیش می آمد چیزی دور ریخته شود. در آن روزها که از طرفی این همه تنوع در کالا وجود نداشت و از سویی کاربرد اشیا بیشتر از زیبایی شان اهمیت داشت، برگرداندن دورریختنی ها به چرخه مصرف با کمترین چالش رخ می داد.
وسایل دور ریختنی برای کاردستی

کالایی جدید به نام وسایل دم دستی و دورریختنی

پروین بابایی

 

خیلی از ماها به یاد داریم که چگونه مادرها و مادربزرگهایمان از خرت و پرتهای اضافی مثل خرده پارچه ها، نخ و کاموا، تکه های مقوا، شیشه ها و قوطی های دورریختنی بهترین و بیشترین استفاده را می کردند و خیلی کم پیش می آمد چیزی دورریخته شود. در آن روزها که از طرفی این همه تنوع در کالا وجود نداشت و از سویی کاربرد اشیا بیشتر از زیبایی شان اهمیت داشت، برگرداندن دورریختنی ها به چرخه مصرف با کمترین چالش رخ می داد؛ کما اینکه در برخی موارد مثل چهل تکه ها موضوع زیبایی هم از نظر دورنمی‌ماند. به هر جهت خیلی معمول و طبیعی بود که جعبه شیرینی بعد از خالی شدن به عنوان کفپوش در کف کابینت و کمد جا بگیرد و یا روزنامه های اضافی حتی برای بسته بندی کادوها مورد استفاده قرار بگیرند.

و البته امروز چندان خبری از این چیزها نیست. حتی استفاده مجدد از اشیا هم خود به یک بازار هدف جدید تبدیل شده ومثلا می بینیم دربهای رنگی و نقشداری به بازار آمده که برای جایگزین کردن آنها با درب ساده شیشه های خالی خریداری می شوند و یا برچسب‌هایی که روی شیشه چسبانده می شوند تا برای استفاده مجدد زیباسازی و مناسب سای شوند.

امروزه با رواج یافتن دغدغه های زیست محیطی که انسانها را به مصرف کمتر و استفاده بهینه و حداکثری از وسایل به نحوی که کمترین میزان دورریز اتفاق بیفتند، موضوع بازیابی اشیاء و وسایل به موضوعی جذاب برای آموزش نیز تبدیل شده و دامنه آن حتی به مدارس هم تسری یافته است.

اما به نظر می رسد در این خصوص تا حد زیادی دچار کژتابی شده و از اصل مساله دور مانده ایم. زمانی چند برنامه تلویزیونی البته خارجی دیده بودم که در آنها به کودکان، ساختن اسباب بازی یا وسایل کاربردی از چیزهای «به اصطلاح دورریختنی» آموزش داده می شد؛ چیزی که در نگاه اول می توانست بسیار جذاب و خلاقانه به نظر برسد. بعد از مدتی متوجه شدم که ساختن همین چیزها خود مستلزم مصرف چیزهایی دیگر مثل چسب و رنگ و وسایلی است که شاید چندان هم دم دستی نباشد.

این موضوع وقتی برایم برجسته تر شد که مثلاً در یک ویدیوی آموزشی نشان می داد چگونه می توان از یک شیشه خالی و مقداری نخ کنفی بی مصرف یک گلدان درست کرد. اگر از چسبی که برای چسباندن این نخها مصرف می شود بگذریم، اینکه چقدر امکان دارد یک نفر مقداری کنف اضافی بی مصرف در خانه داشته باشد برایم جای سوال داشت. و اما نتیجه کار هم به قدری زیبا بود که ناخودآگاه انگیزه ساختن چنین چیزی را در انسان بیدار می کرد؛ همان انگیزه ای که می توانست فردی را برای خریدن آن نخ کنفی اضافی!!! روانه بازار کد.

تا اینجا شاید بگوییم من می توانم این وسوسه را در خود خاموش کنم. اما وقتی چنین اتفاقی به جایی مثل مدرسه گسترش می یابد که در آنجا ساختن کاردستی تقریباً یکی از پررنگترین تکالیف درس هنر به شمار می رود متوجه می شویم که گاه یک دانش آموز ناچار می شود برای ساختن بعضی چیزها به میزان زیادی خرید انجام دهد، زیرا خیلی از وسیله ها را به واقع نمی توان در خانه پیدا کرد و خیلی چیزها اصلا دم دستی نیستند. نخهای رنگی، کاغذهای رنگی، چسب، دکمه، کاموا، مقوا، نمد و … چیزهای دورریختنی نیستند که همه جا بتون یافت و ضرورتاً باید خریداری شوند.

به عبارت روشنتر فرد ناچار است برای ساختن یک شیء به اصطلاح خلاقانه از وسایل «به اصطلاح دم دستی» مقدار زیادی هزینه کند و نهایتاً هم شیئی بسازد که لزوماً خلاقانه یا مفید نیست و گاه توسط اولیای کودک ساخته می شود تا مبادا وسیله هایی که خریداری شده حیف و میل شود یا به اندازه کافی زیبا و تمیز درنیاید. شاید هدف آموزشی این نوع کارها دست ورزی و پرورش مهارت باشد، شاید هدف فرهنگی داشته باشد تا فرد بیاموزد چگونه یک شیء، مثلا یک قوطی خالی را به چرخه مصرف بازگرداند، شاید هدف تقویت خلاقیت باشد و یا هر هدف و نیت نیک دیگری.

بیایید تک تک این اهداف را مرور کنیم. دست ورزی و مهارت را می توان به شکلهای دیگری نیز آموخت. اصولاً دست ورزی با ساختن یک کاردستی در مدرسه حاصل نمی شود. خیلی از کودکان ما امروزه از کارهایی مانند ناخن گرفتن، شانه زدن مو، لباس پوشیدن، حمام رفتن، پوست گرفتن میوه، آماده کردن یک صبحانه ساده و کارهای شخصی برای خود عاجز هستد و اینها مهارتها و دست ورزی های ساده ضروری زندگی است که آموختن آنها به ساختن کاردستی -البته آن هم به شرطی که خود کودک انجامش دهد و در بسیاری موارد این امر اتفاق نمی افتد- اولویت دارد.  بنابراین، اینکه به کودک در مدرسه تکلیفی سپرده شود که از دکمه های اضافی یا تکه های نمد و کاغذ رنگی یک کار دستی درست کند به ایجاد مهارت منتهی نخواهد شد.

حال تصور کنیم هدف از ساختن این کاردستی آموزش بازگرداندن وسیله اضافی به چرخه مصرف باشد. به کودک می گوییم از یک قوطی دورریختنی یک جامدادی رومیزی درست کند و به او یک الگو به عنوان نمونه می دهیم. ساده ترین کاری که در گذشته انجام می شد این بود که کاربری قوطی بدون اعمال دستکاری دیگری، تغییر داده می شد. اما اکنون به کودک گفته می شود این قوطی را رنگ کن یا چیزهایی بر آن بچسبان و خلاصه هرکاری که می توانی انجام بده تا سیمای آن کاملاً تفییر کند و به چیزی دیگر تبدیل شود. این تغییرات باز مستلزم صرف هزینه و خرید مواد و مصالح دیگری است. چون  احتمال دارد خیلی از چیزیهایی که برای ایجاد تغییر لازم است در دسترس نباشد.

حال به موضوع خلاقیت می رسیم. اگر موضوع ما بازیابی یک شیء بی مصرف باشد خلاقیت به معنای اعمال تغییر بر «همان چیز» است که بتوانیم همان شیء را به چرخه مصرف برگردانیم. اما معمولاً یک الگو در اختیار دانش آموز قرار می گیرد و آنچه در این الگو به کار رفته در دسترس او قرار ندرد. اصولاً این نکته را باید در نظر داشت که دورریز هر خانه و هر سبک زندگی متفات است و این موضوع بسیار مهمی است. اما حتی اگر از این یک مورد صرف نظر کنیم، بسیاری از وسایل اصولاً دم دستی نیستند. فرض کنیم تکلیفی به دانش آموز داده شده که با استفاده از دگمه های اضافی یک کار دستی درست کند. به جرأت می توان گفت تنها جایی که بتوان مقداری دگمه رنگارنگ مناسب کاردستی پیدا کرد مغازه خرازی است!

حال می خواهم این مساله را تحلیل کنم؛ به این ترتیب که من می خواهم شیئی را به چرخه مصرف برگردانم. هدف من آن بیرون است و به آن کاری ندارم و به هر قیمتی شده آن چیز را به دنیای مصرفی خودم برمی گردانم؛ به هر قیمتی!!! تا آن چیز به شکلی به زندگی من برگردد که به من گفته شده آنطور باید برگردد و هدف من در آن بیرون عملاً ماهیت خود را از دست می دهد. همین مساله درباره آموختن مهارت و دست ورزی و خلاقیت نیز صدق می کند و مهارت و دست ورزی تنها به این شکل تحقق می یابد که من چیزهایی مصرف کنم تا به شکلی شیک مهارت را بیاموزم. من نمی توانم از روزنامه باطله یا دفتر مشق کهنه ام کاردستی کاغذی بسازم، بلکه باید کاغذ رنگی بخرم.

در هر صورت ما چیزهایی مصرف می کنیم تا یک چیز بی مصرف را دوباره بتوانیم مصرف کنیم که در اغلب موارد هم در نهایت همه آنچه ساخته شده دور ریخته می شود، چون همیشه در بازار یک چیز تازه تر و زیباتر موجود است. به همین دلیل، امروزه مواد به ظاهر دم دستی و اضافی و دورریختنی، خود به یک کالای جدید در بازار تبدیل شده اند و بازیافت نیز خود به عنوان یکی از شیوه های مصرف بیشتر سربرآورده است

پیام آذربایجان

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://payamazarbayjan.ir/?p=10053

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

پربحث ترین ها

تصویر روز:

هیچ محتوایی موجود نیست

پیشنهادی: