ربابه اشراقی (مرادوا)؛ صدایی که هیچ‌گاه خانه را فراموش نکرد

۱۴ شهریور سالروز درگذشت ربابه اشراقی، خواننده ایرانی‌تبار آذربایجانی است؛ زنی که با صدایش خاطره ساخت، با نقش‌هایش عشق را روایت کرد و تا واپسین لحظات زندگی، دل در گرو خاک اردبیل داشت.
ربابه اشراقی؛ صدایی که هیچ‌گاه خانه را فراموش نکرد

ربابه اشراقی، با نام هنری «مرادوا»، در ۲ فروردین ۱۳۰۹ در اردبیل متولد شد و در ۱۴ شهریور ۱۳۶۲ در باکو درگذشت. او خواننده‌ای ایرانی‌تبار و از چهره‌های درخشان موسیقی آذربایجانی بود که از نوجوانی شیفته آواز و نمایش بود.

در همان سال‌های جوانی، در گروه‌های تئاتر و موسیقی اردبیل فعالیت می‌کرد و آرزو داشت صدای خود را روزی از رادیو بشنود. پدرش که اشتیاق او را درک می‌کرد، وعده داد روزی او را برای تحصیل موسیقی به باکو خواهد فرستاد.

در سال ۱۹۴۳، خانواده‌اش به شهر علی‌بایراملی در جمهوری آذربایجان مهاجرت کردند. ربابه در آنجا وارد تئاتر شد و در یکی از اجراها، هنگام جایگزینی یک بازیگر بیمار، آوازش چنان توجه‌ها را جلب کرد که علی‌اکبروف، هنرمند شناخته‌شده، به او پیشنهاد کرد برای ادامه مسیر هنری به باکو برود.

در باکو، نزد استادان بزرگی چون خان شوشینسکی آموزش دید و با هنرمندانی چون اسلام رضایف هم‌کلاس شد. در سال ۱۹۵۳ از کالج موسیقی آصف زینالی فارغ‌التحصیل شد و از سال بعد فعالیت حرفه‌ای‌اش را در تئاتر اپرا و باله آذربایجان آغاز کرد. نقش‌های درخشانی چون لیلی در اپرای لیلی و مجنون و اصلی در اپرای اصلی و کرم را برای چند سال پیاپی ایفا کرد.

به گفته‌ی عارف بابایف و نزاکت تیموراوا، ربابه در اجرای این نقش‌ها بی‌رقیب بود. خود او می‌گفت:

«من نقش لیلی را اجرا نمی‌کنم؛ این آوازها، فریاد دلتنگی من برای اردبیل‌اند…»

ربابه، همان‌طور که خواهرش طاهره اشراقی (خواننده موسیقی آذربایجانی) نقل می‌کند، عمیقاً دلتنگ زادگاهش بود. می‌گریست، آرزو می‌کرد روزی راه‌های ایران و شوروی باز شوند تا به اردبیل بازگردد و در همان‌جا بمیرد.

میراحمد عسکرلی، از کارکنان مرزی شوروی، خاطره‌ای از او دارد:

روزی که برای اجرا به آستارای شوروی آمده بود، از مرزبان خواست دروازه مرز را برایش باز کند تا بتواند به پل ارتباطی میان آستارای ایران و شوروی برسد. مرزبان، با وجود ممنوعیت‌ها، به احترام نام ربابه، اجازه داد. او بر پل ایستاد و ترانه‌ قره‌گیلا را آن‌چنان با دلی سوخته خواند که اشک در چشمان مرزبانان نشست.

ربابه اشراقی در واپسین ماه‌های زندگی‌، بیمار و زمین‌گیر شد و سرانجام در سال ۱۹۸۳ در باکو درگذشت؛ در حالی‌ که قلبش هنوز برای اردبیل می‌تپید.

او وصیت کرده بود در مراسمش، استاد کامیل جلیلوف با «قوپوز» بنوازد و خواهرش از اردبیل، مشت خاکی از حیات خانه‌شان را بر قبرش بپاشد…

از او دختری به نام قمر به یادگار مانده که اکنون در باکو زندگی می‌کند.

پیام آذربایجان

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://payamazarbayjan.ir/?p=13063

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

پربحث ترین ها

تصویر روز:

هیچ محتوایی موجود نیست

پیشنهادی: