زیر باران مهاجرت

عُمَر زولفو لیوانلی، فعال حقوق بشر، سیاستمدار، شاعر، نویسنده، آهنگساز، خواننده و نوازندۀ ترک در سال ۱۹۴۶ میلادی به دنیا آمد. از آنجا که پدرش نیز مثل عموها و پدر بزرگش حقوقدان بود، لیوانلی از دوران کودکی پشتیبانی و زمینۀ فرهنگی لازم برای پیشرفت را در خانواده به دست آورد.

نگاهی به رمان “یک گربه، یک مرد، یک مرگ”[۱] اثر زولفو لیوانِلی

نگار سالاری‌فر[۲]

 

عُمَر زولفو لیوانلی، فعال حقوق بشر، سیاستمدار، شاعر، نویسنده، آهنگساز، خواننده و نوازندۀ ترک در سال ۱۹۴۶ میلادی به دنیا آمد. از آنجا که پدرش نیز مثل عموها و پدر بزرگش حقوقدان بود، لیوانلی از دوران کودکی پشتیبانی و زمینۀ فرهنگی لازم برای پیشرفت را در خانواده به دست آورد.

لیکن وی فقط با ادبیات و هنر شناخته نشد. فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی لیوانلی باعث شد تا «یونسکو» او را به عنوان سفیر حسن نیت انتخاب کند.

وی در سال ۲۰۰۲ به عنوان نماینده از سوی حزب جمهوری خلق وارد مجلس ترکیه می‌شود. لیوانلی از نمایندگی در سال ۲۰۰۶ استعفا می‌دهد. زیرا وی پس از تلاش‌های فراوان به این نتیجه می‌رسد که عملکرد حزب با بیانیه اصلی‌اش مطابقت ندارد.

زندگی موفقیت آمیز لیوانلی خالی از سختی نبوده است. او بعد از کودتای ۱۹۷۱ به خاطر افکار سیاسی‌اش ابتدا روانۀ زندان نظامی می‌شود و سپس مجبور به ترک وطن. وی ۱۱ سال از عمرش را در استکهلم و پاریس سپری می‌کند. سال‌های غربت، ذهن او را آبستن داستان «یک گربه، یک مرد، یک مرگ» می‌سازد که تولدش ۲۹ سال طول کشیده است. لیوانلی دلیل ۲۹ سال انتظار برای چاپ کتابش را این‌گونه توصیف می‌کند: «فکر می کردم بیش از حد به حوادث و شخصیت‌ها نزدیک هستم و باور داشتم فاصلۀ کافی برای رسیدن به واقعیت از بیرون واقعیت را ندارم.»

داستان بی مانند «یک گربه، یک مرد، یک مرگ» در درون خود پیچیدگی‌های سیاسی، مهاجرت اجباری، و در مقابل آنها دگرگونی روند زندگی را گنجانده است. روایت فریبنده و سلیس داستان، توصیف‌های عمیق و بجا، تنها ازعهدۀ نویسنده‌ای برمی‌آید که زیر باران مهاجرت قدم زده باشد؛ درست مثل زولفو لیوانلی. وی انشعاب یک زندگی از آنکارا به استکهلم را در کنار سنگینی روانی کوچ، عواقب کودتا، تقلای مهاجران سیاسی در غرب و انتخاب سخت بین انتقام و بخشش، در صفحات کتابش جای داده است. لیکن در نگاه گسترده‌تری این داستان، حکایت زندگی یا نجات نیست، داستان مرگ و فرار است.

از نظر تکنیک روایت روش متفاوتی در این اثر به کار رفته است. داستان نخست از زبان راوی شروع می‌شود و با زبان کاراکتر اصلی (سامی) ادامه می‌یابد. نویسنده این تکنیک را با روش منحصربه‌فردی در داستان گنجانده است: دوست سامی که خود یک مهاجر است پیشنهاد می‌کند که زندگی او را بنویسد و سامی به شرط حق مداخله و تصحیح قبول می‌کند. با اینکه هر دو در شرایط یکسان هستند، سامی بهتر می‌تواند زندگی و احساساتش را بیان کند و زاویۀ‌ دید سامی به خواننده کمک می‌کند تا اطلاعات بیشتری در مورد اتفاقات کسب کند. به این صورت در طول داستان قلم کاراکتر اصلی از راوی قوی‌تر است و رابطۀ طنز آمیزی میان راوی و شخصیت اصلی به وجود آمده است.

زندگی کسل و یکنواخت سامی با آمدن یکی از وزیران سابق دولت ترکیه که طرفدار کودتا بود جان می‌گیرد. او بار دیگر مرادی در سر دارد. از طرفی این اتفاق موجب سفرهایی به خاطرات قدیم می‌شود. این بار سامی است که قدرت را در دست دارد ولی زندگی سامی با مرگ وزیر سر و سامان نخواهد گرفت. سامی در جستجوی از دست رفته‌های خود است. سامی می‌گوید: «دوست داشتم جایی که به دنیا آمده‌ام بمیرم». این جمله فقط یک آرزو نیست، بلکه نتیجۀ تضاد درونی سیستم است که به همراه خود زندگی انسان‌ها را دگرگون کرده است.

در طول داستان شاهد زندگی سخت مهاجران می‌شویم. پناهندگان سیاسی که در کشور خود به خاطر افکارشان از جامعه تجزیه شده‌اند، در این کشور (سوئد) نیز «دیگری» باقی می‌مانند. آنها تنهایی خود را به هر جایی که می‌روند با خود می‌کشند، در حالی که حتی جنبه‌های خوب کشور جدیدشان نیز برایشان قابل انتقاد است. حتی نظم و ترتیب جامعه باعث ناراحتی آنان می‌شود. آنان از هر کشوری که آمده باشند نقاط مشترکی دارند مانند احساسات وطنی و دلتنگی…

چنان که در داستان گفته می‌شود، شمع‌های معطر، شب‌های طولانی را روشن می‌کنند و انسان‌ها سعی دارند هوای تاریک، کسل و سرد سوئد را با نور این شمع‌های کوچک بشکنند… در طرفی شمع‌ها و در طرفی دیگر مرگ ناگهانی و وحشتناک نامزد شخصیت اصلی، سامی باران

و بار دیگر انسان دچار هراس می‌شود؛ غرب‌نشینان چه ساده خوشحال می‌شوند و انسان‌ها در شرق به چه سادگی جان می‌دهند.

نویسنده تأکید فراوانی بر سادگی مرگ و زندگی دارد. زمانی که یک نفر از دوستان مهاجر سامی خودکشی می‌کند، نویسنده خیلی کوتاه از روی این مرگ رد می‌شود و تأکید می‌کند: «نجات دادن کسی که می‌خواهد بمیرد برابر است با قتل». در حالی که جستجوی امید در گل‌های ارکیده توسط یکی دیگر از دوستان او با اهمیت برجسته‌ای توصیف می‌شود. نویسنده تا جزئیات نگهداری این گل‌ها معلومات می‌دهد.

یک گربه؛

خواننده بعدها متوجه می‌شود که «سیریکیت»، گربۀ داستان، خیالی بیش نبوده است. حتی ممکن است گربۀ اصلی داستان همانی باشد که سامی دوست دارد به آن تبدیل شود. سامی باران با خود فکر می‌کند که تا به حال وضعیت یک سگ را در زندگی داشته است و دیگر تصمیم می‌گیرد تبدیل به گربه شود. او دوست دارد گربه‌ای سرد مزاج باشد که از انسان‌ها فاصله می‌گیرد. نمی‌خواهد سگی وفادار باشد که وابستگی‌هایی به دیگران و حتی خود دارد. او در ته دل می‌داند، مشکلات وابستگی و عدم حس ‌تعلق است که زندگی در خارج از کشور را دشوارتر می‌کند.

یک مرد؛

مرد کیست؟ سامی؟ کاراکتر اصلی که نماد نسل سوختۀ ترکیه است؟ نسلی که عواقب آسیب‌زایی کودتا را با روح و روان خود حمل می‌کند؟

یا که وزیر؟ وزیر سابقی که تمام تلاش بیمارستان بر این است که در بستر مرگ با وجود سن زیاد زنده بماند؟ کسی که با یک رأی قادر به کشتن یک نسل است؟

مرد هر که باشد، شگفت انگیز است که چگونه زندگی، هر دو را برای زنده ماندن از ترکیه به سوئد کشانده است. سامی از مرگی که امثال وزیر ساخته‌اند گریخته است و وزیر از مرگی که با هیچ مهاجرتی قابل فرار نیست. انسان‌ها چه آسان می‌میرند و چه سخت می‌زیند.

یک مرگ؛

 مرگ گاهی دختری است به نام فیلیز، گاه نابودی دختری مهاجر… و سرانجام، مرگ، درخششی است در چشمان وزیری که در بستر افتاده است. حتی ممکن است مرگ، زندگی سامی باشد. شاید اهمیت مرگ در داستان بیشتر در فرق بین مردن و کشته شدن باشد.

همۀ جنایت‌ها مرگ‌اند، ولی همۀ مرگ‌ها به عنوان جنایت پذیرفته نمی‌شوند. گاهی قاتل، دست خشمگین غربت است و گاه یک کودتا.

اکثر داستان‌های لیوانلی به تفاوت‌های فرهنگی، عجز انسان در مقابل سیستم و مقایسۀ شرق و غرب می‌پردازند. رمان «خوشبختی» داستان فرار یک دختر شرقی از چنگ مرگ به غرب ترکیه است. کتاب «جزیرۀ آخر» هم همین‌طور از کوچکی انسان در مقابل سیستم می‌گوید. در داستان «سرناد» نویسنده با توصیف فاجعۀ سوتروما که عشق عمیقی را به سادگی با خود زیر آب کشید، شعلۀ ضعیف امید در انسان‌های عادی و قدرت قراردادهای بین‌المللی را به رخ زندگی می‌کشد.

کتاب‌های زولفو لیوانلی به ۳۰ زبان ترجمه شده است. طبیعی‌ست که خواندن هر اثر در زبان اصلی خود جذاب‌تر است. لیکن خوانندگان کتاب‌های لیوانلی به زبان فارسی بخت خوشی دارند که ترجمۀ اغلب این کتاب‌ها توسط محمدامین سیفی‌اعلا اتفاق افتاده است. قلم سیفی‌اعلا و لیوانلی دیگر یکپارچه شده است و این باعث می‌شود تا خواننده دور از نقص‌های محتمل سازگاری در ترجمه، به اصل داستان بپردازد.

او علاوه بر اینکه یک مترجم وفادار به متن است، شوق نوشتن نویسنده را به قلب خواننده می‌رساند.

۱ ـ این رمان با ترجمۀ محمدامین سیفی اعلا توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است.

۲ ـ شاعر، نویسنده، و تهیه کننده برنامه‌های تلویزیونی. او در سال ۱۹۸۸ در یک خانواده ایرانی در آنکارا به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ترکیه و ایران گذراند و از دانشگاه مرمره استانبول در رشته داروسازی فارغ التحصیل شد. سالاری‌فر به زبان‌های فارسی، ترکی استانبولی و انگلیسی شعر و داستان و مقاله می‌نویسد و برخی از نوشته های او در مطبوعات ترکیه به چاپ رسیده اند.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://payamazarbayjan.ir/?p=13349

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

پربحث ترین ها

تصویر روز:

هیچ محتوایی موجود نیست

پیشنهادی: