ثمینه باغچهبان، دختر جبار باغچهبان —آن آموزگارِ نامآشنای ناشنوایان— در روز ۲۶ شهریور ۱۴۰۴ چشم از جهان فروبست؛ اما میراث او همچنان زنده است، چون دستهایی که در تاریکی به نور هدایت کردند. او از کودکی در “باغچه اطفال” و مدارس پدری پرورش یافت؛ در محیطهایی سرشار از عشق به آموزش، حضور کودکان و توجه به حواس و استعدادها. این کودکی بود که سنگریزهها را جمع میکرد، دامنش پر از سنگریزه میشد، و تصویر آن طبیعت ساده در وجودش باقی ماند؛ طبیعتی که بعدها در کارهایش نمود بیشتری یافت.
تحصیلات ثمینه باغچهبان سندی است بر عزم و ارادهاش: از رشته زبان انگلیسی در ایران تا کارشناسی ارشد آموزشِ ناشنوایان در دانشگاه کلمبیا و سپس تخصص در گفتاردرمانی. اما تحصیل برای او پایان ماجرا نبود؛ او درسش را به کار گرفت تا آموزش و پرورش ناشنوایان در کشور را پیش ببرد. خدمات ثمینه زیاد است: تشکیل کلاسهای کارآموزی آموزگاران کلاس اول، همکاری در تألیف کتاب روش تدریس سپاه دانش، مدیریت فنی آموزشگاه ناشنوایان، مسئولیت امور کلینیکی شنواییسنجی و رابط ناشنوایان، فعالیت در شورای کتاب کودک، ترجمه و نگارش آثار ماندگار برای کودکان، و هنر دستی- تزئینی که لحظههایی از زندگی را برای کودکان ناشنوا و کمشنوا زیباتر میکرد. کتابهایش — مثل «پولکهای چوبی»، «نوروزها و بادبادکها»، «جم جمک برگ خزون»، «آفتاب مهتاب چه رنگه» و «روشنگر تاریکیها» — نه تنها داستاناند بلکه چراغهاییاند در تاریکی، امید و آگاهی. همچنین ترجمه او از کتاب «پیمان جهانی» و همراهیاش با یونیسف در تولید نسخهای به زبان اشاره، نشان از بینالمللی بودن دغدغهاش دارد.
کسی که به صدای کودک گوش دهد، به سکوتِ آنان اهمیت دهد، با هنر و کتاب پلی برای ارتباط و رشد بکشد؛ ثمینه باغچهبان چنین بود. زندگی او گواهی است بر این که تعلیم و تربیت گونهای خدمت است، عشق است و مسئولیت اجتماعی.
درگذشت او نه پایان راه، بلکه رؤیاست؛ رؤیایی برای کودکان ناشنوا که صداییشان شنیده شود، مساوات آموزشی برقرار باشد و فرهنگ کودک در سطح وسیعتری رشد کند. آیندگان وظیفه دارند راه او را ادامه دهند؛ با تعلیم، با ترجمه، با هنر، با احترام به هر کودکی که در سکوت زندگی میکند.