مدیریت دولتی در ایران اغلب بهجای استفاده از ظرفیتهای واقعی و سازمانهای غیررسمی، مسیر آسانتر را انتخاب میکند: کارهای سطحی، مناسبتی و نمایشی.
دلیل این رفتار را باید در ساختار اداری جستوجو کرد؛ ساختاری که خروجی فوری، عکس یادگاری، گزارش ساده و فعالیتِ بدون ریسک را به کار عمیق، مشارکتی و مبتنی بر تخصص ترجیح میدهد. مدیر دولتی در چنین سیستمی یاد گرفته برای بقا، «فعالیت قابلمشاهده» ارائه دهد نه «کار اثرگذار».
از سوی دیگر، همکاری با سازمانهای غیررسمی و گروههای توانمند نیازمند اعتماد، مهارت مشارکت، تحمل نقد و پذیرش استقلال دیگران است؛ امری که با فرهنگ مدیریتی مبتنی بر کنترل، انحصار و وفاداری شخصی سازگار نیست. به همین دلیل، بسیاری از مدیران دولتی ترجیح میدهند از نیروهای کماثر اما مطیع و همقومی استفاده کنند تا از ظرفیتهای اجتماعی و مردمی که خروجی واقعی تولید میکنند.
نتیجه این چرخه معیوب آن است که کارهای عمیق و زیرساختی یا شکل نمیگیرند یا نیمهتمام میمانند، اما پروژهها، جلسات، مراسمها و اقدامات نمایشی با سرعت و تکرار زیادی انجام میشوند. در چنین فضایی، ظاهر بر محتوا و نمایش بر توسعه غلبه میکند، و ظرفیتهای ارزشمند اجتماعی که میتوانند موتور پیشرفت باشند، یا نادیده گرفته میشوند یا از صحنه کنار زده میشوند.
از سوی دیگر، بخش قابلتوجهی از انرژی و زمان برخی مدیران صرف سناریوسازی و تولید روایتهایی برای بیاعتبارسازی یا حذف سازمانهای غیررسمی میشود. این سناریوها با هدف ایجاد تردید، برچسبزنی و تضعیف مشروعیت اجتماعی این گروهها طراحی میشود تا فضای مدیریتی همچنان قابلپیشبینی و قابلکنترل باقی بماند. نتیجه این وضعیت، اتلاف ظرفیتهای ارزشمند اجتماعی و تداوم فاصله میان مدیریت دولتی و جامعه است؛ فاصلهای که توسعه واقعی را سالها عقب نگه میدارد.
به قلم: حسنعلی موبدی
