ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز
صحبت بر سر عروسک است، «قولچاق» خودمان. فیلمی ارزشمند و آبرومند که تلخی همجواری عبارت «آخرین ساخته» در کنار نام کارگردان، اصغر یوسفینژاد، رابطهی مستقیمی با میزان شناخت شخصیت هنری و حرفهایاش دارد و حسرت کم شدن سایهاش از سر سینمای تبریز غم انگیز است.
فیلم با چالش مانکن ـ رویداد ویدیوئی رایج و محبوب سالهای گذشته ـ آغاز میشود و از همان ابتدا، گریزی به نام و پیام فیلم میزند. شخصیتهای فیلم، هرچند زنده، متکلم، متحرک و مختارند اما چون عروسکانی بیجان، بازیچهای در دستان عروسکگردانان و بازیگردانان مختلفند.
آنها گاه از جهل خود و گاه از زندگیهای نزیستهشان بازی میخورند. گاه هوسها و زیادهخواهیها و گاه حسرتها و ناکامیهایشان اختیارشان را به دست میگیرد، گاه سنتها و فرهنگ و گاه جبر روزگار اختیار زندگی را به دست میگیرد، اینان تلاش میکنند با مکر یا هوشمندی به استیصال خود پاسخ دهند و دیگری را بازی دهند، اما چه کسی میتواند منکر شود که در نهایت، همگی مغلوب و شکستخورده از نبردگاه خارج میشوند؟
مخاطب در خلال یک جشن عروسی وارد خانه و خانوادهی ایوب میشود، چالشهای زندگی آنها را میبیند و هر دم پردهای جدید از مقابل چشمانش کنار میرود تا اینکه در پایان با شگفتی، سوال، تأسف و در سوگ شرافت و انسانیت سالن سینما را ترک میکند.
ایوب مرد میانسالی است که پیرانه سر، هوای عشق و عاشقی به سرش زده و نرد عشق را به دخترک جوانسالی باخته و در این وصلت با مخالفت و مقاومت خانواده و در رأس همه، خواهرش مهری روبروست. «عشق پیری گر بجنبد، سر به رسوایی زند» عاشق سالخورده میکوشد ناکامیهای حیات و بیمایگی زندگی را در وصل با دلبر دلربا مرهم بگذارد و او دلارامش شود، غافل از اینکه در پس پرده، بازیهای دیگری هم در جریان است.
خواهر سنگ آبروی خانواده را به سینه میزند اما نمیتواند پنهان کند که ترسهای دیگری از این وصلت دارد. در واقع نیروی محرکه تمام روابط عاطفی سببی و نسبی داخل این خانواده حول یک چیز است؛ ثروت و خانهی شمسی.
هرچه داستان پیشمیرود و مخاطب با پس و پیش ماجراها آشنا میشود و سیکلهای متعدد و مرکب قهرمان و ضدقهرمان یا به زبان روانشناسی و مفهوم مثلث کارپمن، قربانی و ستمگر را میبیند، به عمق شناخت نویسنده و کارگردان از ابعاد شخصیتی انسان و علل و عواقب رفتارهای او پی میبرد. مخاطبی که از روی صندلی سینما بلند میشود، همانند زندگی واقعی، نمیداند باید حکم کند که در این آشفته بازار، انگشت اتهام را به سمت چه کسی نشانه برود و گناه چه کسی سنگینتر است.
با شنیدن تجربهی بازیگران به روشنی میتوان دید که کارگردانی شادروان یوسفینژاد، محدود به صحنههای فیلمبرداری و مقابل دوربین نبوده و این بازیهای بینقص، باورپذیر و تأثیرگذار، نتیجه کارگردانی حسها، انگیزهها و درونیات بازیگران در پشت دوربین و همزیستی با نقشها در زمان و مکانی غیر از عروسی ایوب و خانهی شمسی جریان داشته است.
فارغ از داستان، فارغ از ارزش هنری کار، یک رکن دیگر باعث لذت مضاعف مخاطب هست و آن زبان فیلم است. «قولچاق» ساده و صمیمی، به دور از هر ادا و اطواری، به زبان رایج و جاری بین مردم امروز شهر تبریز سخن میگوید، فحش میگوید، قربان صدقه میرود و معاشرت میکند، نه به زبان دربار عثمانی یا ایلخانی و یا هر واژگان ثقیل و نامأنوس دیگری. در این فیلم برخلاف رفتار نوظهور برخی از دغدغهمندان زبان ترکی، که برای زنده نگه داشتن زبان مادری تلاش میکنند، اما چنان سنگ بزرگی میدارند که بیشتر باعث مهجوری زبان و ادبیات ترکی بین سخنوران آن میشوند، همان زبانی را میشنویم که در خانه و محل کار و کوی و برزن صحبت میکنیم. همان زبانی که شهریار به آن شعر گفته و ما میتوانیم بخوانیم و متوجه بشویم و زندگی خود را داخل آن ببینیم، نه زبانی که برای درک آن نیاز به دایرهالمعارفی در کنار دست باشیم. زبان فیلم و سالنهای نُقلی امروزی، گرما و صمیمت نادری بین مخاطبان ترک خلق میکرد که گویا در جمع خانوادگی به تماشا نشستهایم.
نگارنده قصد نفی ارزش آثار ادبی که در گذشته و حال به زبان ادبی نگاشته میشوند ندارد، بلکه بر آثار و افرادی نقد دارد که به تلافی محرومیت و به سایه راندن زبان مادری که در تاریخ دیده شده، گرفتار مسیری شدهاند که این بار باعث پس زدن خواندن و نوشتن مردم به زبان ترکی میشود. سوال اینجاست چند درصد از این دغدغهمندان از چنین آثار مستقل و بومی و باکیفیتی مثل «دری»، «ائو»، «قولچاق» حمایت میکنند و باعث دیده شدن بیشتر و فروش بهتر و شناختهتر شدن هنرمندان آن میشوند؟!
شایستهتر بود که این یادداشت به زبان ترکی به رشتهی تحریر دربیاید، اما افسوس و صد افسوس که نگارنده نیز از این عدم آموزش رنج میبرد و عاجز از قلمفرسایی به زبان مادری خویش است. امید که بزرگمردان و بزرگزنانی مانند شادروان یوسفینژاد مجال ظهور و گسترش هنر و اندیشهی خود را بیابند و جامعه بتواند پیش از آنکه دیر شود، چنان که بایسته و شایسته است آنها را بشناسد و از آنها بهره ببرد.
سئویل محدث