مولانا جلالالدین محمد بلخی، مشهور به مولوی، در پنجم جمادیالاخر سال ۶۷۲ هجری قمری چشم از جهان فروبست؛ روزی که در تقویم دوستداران او به «روز عُرس» شهرت یافته است. عُرس در نگاه پیروان مولوی، روز پیوند جاودانه او با معشوق ازلی، یعنی خداوند است؛ برداشتی که تفاوت نگاه عرفانی مولانا به مرگ را بهخوبی نشان میدهد.
به همین مناسبت، هر ساله از ۱۰ تا ۱۷ دسامبر، مراسم شبهای عرس در مجتمع فرهنگی مولویه قونیه برگزار میشود. آیینی که نهتنها یادبود یک شاعر، بلکه گردهمایی جهانی شیفتگان عرفان است. گردشگرانی از کشورهای مختلف به قونیه میآیند تا ضمن زیارت آرامگاه مولانا، شاهد رقص سماع باشند؛ آیینی نمادین که تجلی سلوک عاشقانه و حرکت روح به سوی حقیقت است.
آثار مولوی، بهویژه مثنوی معنوی، سرشار از مفاهیم عمیق عرفانی است؛ مفاهیمی که با گذشت قرنها همچنان محل تأمل، تفسیر و پژوهشاند. بسیاری از ابیات او بهسادگی فهم نمیشوند و نیازمند نگاهی ژرف و آشنایی با جهانبینی عرفانی شاعرند. همین ژرفا سبب شده است که اندیشمندان حوزه ادبیات، فلسفه و عرفان، برداشتها و دیدگاههای گاه متفاوتی درباره مولانا ارائه دهند.
برخی ادیبان بر این باورند که تمام اندیشه مولوی در مثنوی معنوی، در همان آغاز دفتر اول، یعنی «نینامه» خلاصه شده است؛ آنجا که نی نماد انسان جداافتاده از اصل خویش است. مولانا در سراسر مثنوی، در پی نشان دادن راه بازگشت انسان به این اصل فراموششده است؛ راهی که از عشق، معرفت و رهایی از خود میگذرد.
مولوی در زمان حیات خود و حتی پس از مرگ نیز مخالفانی داشته، اما گستره تأثیر اندیشهاش بهمراتب فراتر از این مخالفتهاست. امروز، پس از قرنها، هنوز اشعار و افکار او خوانده میشود، تفسیر میشود و الهام میبخشد. آنچه مولانا را زنده نگه داشته، نه صرفاً نام و آیینها، بلکه عمق معنا و غنای فکری اشعار اوست؛ گنجینهای که گذر زمان نتوانسته از ارزش آن بکاهد.
