سرویس خبری داستان

دریا

آغوش تاریک دریا

من و ترنم، خواهر بزرگترم تصمیم گرفته بودیم برای اولین بار، فارغ از هیاهوی زندگی و سرما و باران‌های وقت و بی‌وقت پاییز، خودمان را لابلای ستاره‌ها و جنگل‌های سرسبز شمال غوطه‌ور کنیم. پدرم سال‌ها پیش ویلای نقلی و باصفایی را کنار دریا خریده بود و من و ترنم آنجا مستقر شده‌ایم.

موسیقی با صدای بلند

موسیقی بی محل

تا جایی که یادم می آید موسیقی را دوست داشته ام، اما مدتی است با آن مشکل پیدا کرده ام. نه با خود موسیقی، که با مصرف کنندگانش، یا بهتر بگویم شیوه مصرفشان. اینکه می گویم مصرف کننده برای این است که این روزها موسیقی فله ای به مقدار زیاد تولید می شود و مصرف کننده های پر و پیمانی هم دارد که هر آهنگش را فقط برای چند بار گوش می دهند و بعد آهنگ تازه ای روی کار می آید و قبلی ها از دور خارج می شوند.

پرواز با هواپیما

داستان پرواز

این عبارت «داستان پرواز» من را یاد دبستان و ماجرای عباس ­ابن فرناس و برادران رایت ، الیور و ویلبر در دو درس داستان پرواز یک و دو می ­اندازد. در فکر بودم عنوان دیگری برای ماجرای خودم در نظر بگیرم، اما همین که خواستم فکر کنم «داستان پرواز» یادم افتاد و با خودم گفتم این هم داستان پرواز است دیگر، و شاید به همان اندازه شورانگیز، غریب و شگفت باشد. هر کسی حق دارد داستان پرواز خودش را داشته باشد.

توشه داستان پروین بابایی

توشه

قفسه‌ها را با دقت نگاه می‌کردم و چشمم دنبال ظرفی مناسب بود که بتوانم میوه و میان وعده دخترم را داخلش بگذارم. همینطور نگاهم به قفسه‌ها چسبیده بود و خیلی کند از ظرفی به ظرف دیگر گذر می‌کرد که ناگهان فروشنده درآمد: «دنبال چی می‌گردید؟»

داستان کنسرت پروین بابایی

کنسرت

پیام را که خواندم خیلی ذوق کردم. از اینکه به کنسرت دعوت شده بودم خوشحال شدم. خواننده را نمی‌شناختم. معلوم بود خیلی جدید است. هرچند تازگی‌ها خیلی با وسواس موسیقی گوش می‌دادم و بخصوص حوصله خواننده‌هایی که از غم و اندوه می‌خواندند را نداشتم.

پربحث ترین

پیشنهادی