چرا از ظرفیتهای خود میترسیم؟
۱. ترس از مسئولیت: شکوفا شدن، ما را ملزم میکند که مسئول انتخابها، ارزشها و تأثیر خود بر جهان باشیم. بسیاری از افراد از این مسئولیت گریزاناند.
۲. ترس از متفاوت بودن: فرد خودشکوفا معمولاً مسیر خاصی را طی میکند، که ممکن است با تأیید اجتماعی همراه نباشد. این تفاوت ممکن است احساس تنهایی ایجاد کند.
۳. ترس از موفقیت: برخلاف تصور رایج، گاهی موفقیت بیش از شکست ما را میترساند، چون زندگی را از حالت پیشبینیپذیر خارج میکند (مزلو، ۱۳۸۰).
۴. ترس از نور و بزرگی درون: انسانها گاهی آنقدر به نقصها و ضعفهای خود خو گرفتهاند که نمیتوانند عظمت و قدرت درونیشان را باور کنند (Maslow, 1962).
۵. عادت به محدود کردن خود: بسیاری از ما از کودکی با جملاتی مثل «تو نمیتونی»، «زیادی بلندپرواز نباش» و… رشد کردهایم. این باورهای محدودکننده، باعث ترس از رشد میشوند (مزلو، ۱۳۸۰).
۶. سندرم یونس (Jonah Complex): مزلو در کتاب The Farther Reaches of Human Nature این اصطلاح را برای توصیف ترسی عمیق بهکار برده است؛ ترسی از عظمت و تواناییهای بالقوهی خویش. گویی انسان از شکوه و مسئولیتی که در پی خودشکوفایی میآید میهراسد و ناخودآگاه در سایه میماند (Maslow, 1971).
نتیجهگیری زیبا: مزلو معتقد است که شکوفایی، سرنوشت طبیعی و زیبا برای انسان است؛ اما ترس از روشنایی درون، ما را در سایه نگه میدارد. رشد واقعی، با پذیرش نور و تواناییهایی که درونمان نهفته است آغاز میشود. شجاعت یعنی باور کنیم که لایق رشد، موفقیت، خلاقیت و معنا هستیم. مزلو ما را دعوت میکند که از خود نترسیم؛ بلکه خود را کشف کنیم.
به قلم: مهسا رهبری