کوچهپسکوچههای این شهر، درختان بلند و باغهای پرثمر، زندهترین گواهان آرامش و زندگی بودند. هر خیابان، هر میدان و هر محله، برگرفته از فرهنگ باغنشینی و احترام به طبیعت بود. شهر تبریز، آن چنان در دل طبیعت قرار داشت که لقب باغشهر بر این سرزمین اصیل و تاریخی، چه زیبا و استوار نقش میبست.
در آن روزگاران، پنجرههای خانهها به سمت درختان آویزان از شاخههای انار و هلو باز میشد و کودکان، همراه با صدای خنده و بازی، طعمِ شیرینِ بهار را در سپیدهدمهای لطیف در گوشِ جان میشنیدند. هر باغ، محفلی از طبیعت و خاطره، و هر گلخانه، گواه عشقی بیپایان به زندگی و زیبایی بود. تبریز، نه فقط شهری برای زندگی، بلکه باغی پر از رؤیا و آرزو بود؛ شهری که دلِ هر ایرانی را آرامش میبخشید و روحِ باغنشینی در آن جاری بود.
اما زمان، در مسیر خود، بیرحم و بیوقفه، باغهای ریشهدار شهرمان را یکی پس از دیگری در بر گرفت؛ آسفالت جای خاکِ نرم را گرفت، ساختمانهای بلند و بیروح جای درختان کهنسال را اشغال کردند و نام و خاطرهی «باغت» ها، کمکم در گوشههای محو و فراموششدهی تابلوهای شهری گم شد. شهروندان، درگیر مشغلههای روزمره، فراموش کردند که تبریز، در دلِ تاریخ و طبیعت، باغی پنهان دارد که باید در کنار توسعه و مدرنیته، پاسداری شود.
اما در دلِ این شهرِ خسته و بیحالی، همچنان دانههایی جوانه زدهاند؛ دانههایی که شهرداری تبریز با دلسوزی و عشق، بار دیگر میخواهد آنها را به درختانی پرثمر تبدیل کند. این دانهها، نه تنها نشانهای از امید برای بازسازی و احیای فرهنگی است که در طول تاریخ، تبریز را بارها ساخته و نیرومند کرده، بلکه سرآغاز فصلی نوین در مسیر شهر-باغ است. شهرداری با تملک باغاتِ باقیمانده، حفاظت از درختان کهنسال، و ایجاد پارکهای باغمیوه، در حال ساختن پلی است میان خاطرهها و آینده، میان طبیعت و زندگی شهری.
در همین راستا، نگاه به نمونههای جهانی نشان میدهد که شهرهای موفق، چگونه توانستهاند از نقطههای ضعف، فرصتهای توسعه و همسویی با محیط زیست بسازند. شهر سیاتل در آمریکا، با قانون «P-Patch»، آن را به فضایی برای پرورش سبزی و میوه در محلههای کمبرخوردار تبدیل کرده است. سنگاپور با طرح «City in a Garden»، در عرض ۲۰ سال، باغهای میوه و فضای سبز شهری را در قالب ارتفاعات و برجهای بلند ساخته است. و ملبورن در استرالیا، با «Urban Food Forest»، پارکهای مرکزی را به باغ میوههای ارگانیک و آموزشپذیر تبدیل کرده است. این تجارب، به ما میآموزد که شهر به جای سازههای بیروح، باید خانهای سرشار از زندگی، رنگ، و طراوت باشد.
حالا نوبت تبریز است؛ با برنامه بلندمدت «باغشهر ۱۴۰۸». شهری که قرار است، همچون گذشته، باغ باشد و باغگرایان، درختان و میوههای بومیاش، نماد هویت و سلامت شهر باقی بمانند. این برنامهها شامل تملک ۲۰۰ باغِ قدیمی دیگر، ایجاد «باغموزههای میوه» در نواحی مختلف، برگزاری «باشگاهِ شهروند-باغبان» و تبدیل باغهای تاریخی به مراکز تحقیقات و آموزشهای بومی است. هدف این است که در کوتاهترین زمان، تبریز دوباره سبز شود و باغهایش برای نسلهای آینده، همچنان نماد عشق، زندگی و هویت بمانند.
تصور کنید، چند سال بعد، نوههای ما، ردِ قدمهای ما را در باغهای «نوبر» و «ائِلگلی» و «باغمیشه» پی میگیرند و میوههای خاطرهانگیز و شیرینِ تبریز را در دست میگیرند؛ باغهایی که تصمیم گرفتیم دوباره زندهاش کنیم، نه با شعار، بلکه با عمل. و این یعنی، حفاظت و نگهداری از هر درخت، هر شاخه و برگ، گامی است در راه واکسینه کردن هویت و زندگی در شهرمان.
پس بیاییم، اگر درختِ میوهای در حیاط یا باغچهای در خانهمان داریم، هرگز نگذاری خشک شود، بلکه آن را ثبت کنیم در سامانه «درختِ من» شهرداری تبریز؛ چرا که هر درختِ نگهداری شده، یک برگِ زرّین است در دفتر «باغشهرِ تبریز». بیاییم با هم، دست در دست هم، شهرمان را دوباره باغ کنیم به وسعت دل های پاک و اندیشه های ناب و همت های بلندی که برای آبادانی شهرمان و احیای هویت کهن شهرمان تبریز در تلاشند، درختهایمان را احیا کنیم، و تبریز را به جای ناپدیدشدن در میان آسفالت و خاکِ بیحالی، به عنوان مادرِ باغهای ایرانی بازسازی کنیم.
همراه با تبریز، این باغِ خوابگرفته در خاطرهها، نفس بکشد و زندگی تازهاش را آغاز کند؛ شهری که نه تنها شهر است، بلکه باغی است پر از عشق، تاریخ و آیندهای سبز و پویا.
همراه با تبریز، باغشهر دوباره زنده میشود.
به قلم: بیژن آقابیگی