حیدربابا؛ در ستایش نوستالژی و زبان مادری
شهرداری منطقه هشت به واسطه واقع شدن در بافت تاریخی شهر و موسوم شدن به عنوان «منطقه فرهنگی تاریخی» چندی است اقدام به برگزاری رویدادهای فرهنگی و حمایت مالی از فعالیتهای هنری میکند. صحبت از سطح کیفی این اقدامات مجالی دیگر میطلبد و در یادداشت حاضر قصد داریم صرفاً روی نمایشهای تئاتری که در قالب سلسله برنامههای فرهنگی هنری شهرداری به روی صحنه میرود و به طور اخص «حیدربابایا سلام» به کارگردانی عبدالحسین لاله تمرکز کنیم.
«حیدربابایا سلام» کار پر بازیگری است و چنان که از نام نمایش برمیآید، به منظومه حیدربابایا سلام شهریار پرداخته و آن را به تصویر کشیده است.
با توجه به تجربهی نه چندان خوشایندی که از «راز خوشهی پروین» ـ اولین نمایش با حمایت مالی شهرداری منطقه هشت تبریز به روی صحنه رفته بود ـ ناامید از تماشای یک اجرای خوب به سالن رفتم اما خوشبختانه کیفیت بدان حد نازل نبود. کمترین ادای دین نمایش به استاد شهریار در هفته بزرگداشت او این بود که پس از ترک سالن نمایش، مخاطب را بیتابانه راهی منزل میکرد تا به سراغ دیوان شهریار رفته و تورقی کند و مهمان سفرهی شاعر شود.
لذتبخشترین جنبهی کار، اتمسفر جاری در سالن و بین ردیفهای صندلی مخاطبان بود؛ آن هنگام که تماشاگر آشنا به منظومهای که هم از بطن نوستالژی برآمده و هم برای ترک زبانها به نوستالژی تبدیل شده، از پس خوانشِ بندی توسط بازیگران، بند دیگر را برای خود زمزمه میکرد، کسی روی صحنه میگفت «بولمزیدیم دونگهلر دونوم وار»، دیگری در این طرف سالن با خود نجوا میکرد «ایتگینلیخ وار آیریلیق وار اولوم وار».
در پی تماشای این بده بستان یا شاید بهتر است بگوییم مشاعره به این فکر میکنم که چشمها و گوشهای ما چقدر تئاتر و فیلم و سریال به زبان مادریمان از دنیا طلب دارند. به خود میگفتم از کجا معلوم شاید آمار پایین مطالعه از همین چشمه آب میخورد که عموم کتب و محتواهای نوشتاری با واژههایی دیگر ساخته و پرداخته شده. مگر نه اینکه دایرهی واژگان هر فرد، گسترهی تفکر او را شکل میدهد؟ مگر نه اینکه افراد از قومیتهای مختلف با شنیدن واژههای «آب»، «سو»، «آو» و … ادراکاتی متفاوت از هم پیدا میکنند. مگر نه اینکه ما با شنیدن ترجمههای شاعرانه صالح سجادی از اشعار مولانا، لذتی دیگر گونه تجربه میکنیم؟ پس چرا نباید خوراک فرهنگی، ادبی و هنری درخور و کافی از فرهنگ خود برای خود داشته باشیم تا در کنار همذاتپنداری با آن، روح را سیراب کنیم و آموزهای را توشهی راه کنیم؟
نقطهی قوت دیگر «حیدربابایا سلام» خوانندگان خوشصدا و متبحری بود که با ایفای بینقص خود، اشعار ترکی و فارسی شهریار را در لوای موسیقی و نوای خوش به گوش میرساندند.
البته هرگز نمیتوان ادعا کرد که این نمایش، یک اثر عالی و خالی از قصور است، برعکس. نقاط ضعفی که در طول اجرا مشاهده میشد این ظن را در مخاطب تقویت میکرد که استقبال از اثر و حتی حال خوبی که بعد از تماشا به مخاطب دست میدهد در سایه شخص شهریار، شاهکار منظومهی حیدربابا و تبحر شاعر و شخصیت کاریزماتیک اوست. و این سوال را به ذهن متبادر میکند که آیا اجراهای بینالمللی نمایش که کارگردان به آن اشاره میکند آیا با همین کیفیت بوده و خواهد بود؟
علیرغم بازیهای مقبولی که از اکثر بازیگران شاهد بودیم اما ذکر این نکته ضروری است که به جز امیر عبدی، چهرهی آشنای تئاتر تبریز (ایفاگر نقش «میرمصطفی دایی») مابقی هنرمندان بیان و حنجرهای در حد مدیوم تئاتر را نداشتند و صدای رسایی به گوش مخاطب نمیرسید. با این وجود نمیتوان بازی چشمگیر ارسطو نصیری، بازیگر کودکی شهریار و بازی زیبا و باورپذیر محمدعلی نوروش در نقش شهریار بزرگ و بازسازی حالات و احوال او را نادیده گرفت.
انتظار میرفت کارگردان در انتخاب نقشهای فرعی چنین اثری بیشتر وسواس به خرج میداد و یا برای هماهنگی بیشتر حرکات و همخوانی این عزیزان زمانی بیشتری صرف میکرد.
هرچند انتظار میرود آثاری که با محوریت مفاخر و مشاهیر این آب و خاک ساخته میشود باید در شأن شخصیت والای آنان و کیفیتی بالا تولید شود اما باید به این نکته توجه کرد که در این برهوت فرهنگی، هر حرکتی که سعی میکند به دور از ابتذال، انسانها را دور هم جمع کند و ذهنشان را با مفاهیمی غنی و رفیع انسانی تغذیه کند، بسیار مغتنم است و جای تقدیر دارد.
حیدر بابا گویلر بوتون دوماندی،
گونلریمیز بیر بیریندن یاماندی،
بیر بیریزدن آیریلمایین آماندی!
یاخشیلیغی الیمیزدن آلیبلار!
یاخشی بیزی یامان گونه سالیبلار! …
سئویل محدث