اولین مسابقات بک‌گامون بانوان، پلی میان تمرکز و استراتژی

رقص تاس و مهره در دست زنان تبریز

برای نخستین‌بار، بانوان تبریزی گرد هم آمدند تا در مسابقات بک‌گامون، هوش و حوصله خود را در قالب تاس و مهره به میدان بفرستند.

برای نخستین‌بار، بانوان تبریزی گرد هم آمدند تا در مسابقات بک‌گامون، هوش و حوصله خود را در قالب تاس و مهره به میدان بفرستند.

تا همین چند روز پیش، اگر کسی نام بک‌گامون را جلوی من می‌برد، شاید تنها لبخندی می‌زدم و حدس می‌زدم نام یک بازی خارجی یا نرم‌افزار جدید باشد، اما وقتی همکارم خبر داد و گفت فردا برو مسابقات بک‌گامون بانوان تبریز گزارش بگیر، راستش را بخواهید، اول نفهمیدم دقیقاً چه چیزی انتظارم را می‌کشد. تنها چیزی که می‌دانستم، این بود که قرار است شاهد رقابتی میان زنان تبریزی باشم؛ رقابتی متفاوت از آنچه تا به حال دیده بودم.

صبح پنج‌شنبه، در هوایی پاییزی و خنک، راهی باشگاهی شدم که محل برگزاری مسابقه بود. از همان لحظه ورود، حال و هوای متفاوتی فضا را پر کرده بود. بوی چای تازه‌دم، صدای خنده‌های آرام و گفت‌وگوهای هیجان‌زده‌ی زنانی که هرکدام تخته و مهره‌ای در دست داشتند، به من خوش‌آمد می‌گفت. سالن مسابقه با نظم و زیبایی خاصی آماده شده بود؛ میزهایی با چیدمانی خاص، مهره‌های رنگی صیقلی و تاس‌هایی که صدای قل‌قل‌شان شبیه موسیقی رقابت بود.

وقتی به بخش اصلی سالن رسیدم، تازه فهمیدم که بک‌گامون همان تخته‌نرد است، اما با قوانین و سبک مدرن‌تری. بانوان شرکت‌کننده از هر سنی آمده بودند؛ از دختران جوان بیست‌ساله تا بانوانی که چین‌های تجربه بر چهره‌شان نشسته بود. شور و انرژی در فضا موج می‌زد. با اعلام نایب‌رئیس فدراسیون، بازی‌ها رسماً آغاز شد. هر شرکت‌کننده با تمرکز و آرامش خاصی روبه‌روی حریف نشست، تاس را در دست چرخاند و با هر پرتاب، ضربان رقابت را تندتر کرد.

در همان لحظه‌ها که بازی‌ها جریان داشت، حس کنجکاوی در من بیدار شد. با خود گفتم این همه هیجان از بازی‌ای که تا دیروز اسمش را هم نشنیده بودم، از کجا می‌آید؟ به سراغ رئیس فدراسیون رفتم و خواهش کردم قوانین را برایم توضیح دهد. با مهربانی پذیرفت و گوشه‌ای دنج را انتخاب کردیم تا صدای گفت‌وگویمان در همهمه تاس‌ها گم نشود. او شروع به آموزش کرد و من با شگفتی مهره‌ها را جابه‌جا می‌کردم و تازه می‌فهمیدم که این بازی، فقط سرگرمی نیست؛ تمرینی برای ذهن، تمرکز و صبر است.

از تخته‌نرد خانگی تا پایه‌گذاری نخستین باشگاه استاندارد کشور

سحر یثربی‌نیا، زنی است با روحیه‌ای پرانرژی و نگاه متفاوت. وقتی روبه‌رویم نشست، از همان ابتدا پیدا بود با بانویی عادی طرف نیستم؛ کسی است که از دل مهندسی و طراحی شهری بیرون آمده، اما دلش برای هیجان، تفکر و زندگی در میان مردم می‌تپد.

او گفت: فوق‌لیسانس طراحی شهری دارم و مدتی در شرکت برادرم فعالیت می‌کردم. اما راستش را بخواهید، همیشه به کارهای آزاد و اجتماعی علاقه‌مند بودم. احساس می‌کردم نمی‌خواهم در چهاردیواری یک دفتر محصور شوم. بیشتر دوست دارم میان مردم باشم، در اجتماع فعالیت کنم و کاری انجام دهم که تأثیرش را ببینم.

به گفته‌ی او، علاقه‌اش به بازی تخته‌نرد، نقطه‌ی آغاز مسیر جدیدش بوده است: من و همسرم سال‌هاست که به بازی تخته‌نرد علاقه داریم. همین علاقه باعث شد این مکان را به باشگاهی برای این بازی تبدیل کنیم. تا امروز در ایران باشگاهی با این کیفیت و استاندارد نداشته‌ایم؛ حتی در تهران، نهایتاً یک طبقه اجاره می‌کنند، اما ما تلاش کردیم محیطی حرفه‌ای، امن و زیبا برای علاقه‌مندان بسازیم.

یثربی‌نیا از زمانی گفت که برای نخستین‌بار با بک‌گامون آشنا شد: در گذشته یکی از دوستان، تخته‌نرد مدرنی را به کافه‌ی یمن که مدیریت آن را بر عهده دارم، آورد. پرسیدیم این چیست، گفت تخته‌نرد مدرن است، همان بک‌گامون! راستش آن موقع هیچ‌کدام‌مان نمی‌دانستیم دقیقاً چیست. بعدها از اساتید یاد گرفتیم و با تمرین و مطالعه، کم‌کم حرفه‌ای‌تر شدیم. حالا خوشحالم که این رشته را در تبریز گسترش می‌دهیم.

او حالا هشت ماه است در حوزه بک‌گامون فعالیت دارد و سه ماه است که سمت نایب‌رئیسی بانوان را بر عهده گرفته؛ قبل از من، هیچ فعالیت بانوانی در این رشته در تبریز وجود نداشت. فقط یک بازیکن زن داشتیم. وقتی من وارد شدم، دو نفر دیگر را اضافه کردم و بعد گروهی تشکیل دادم. الان حدود ۸۰ نفر در گروه‌مان هستند، هرچند بسیاری به‌دلیل مشغله کاری نمی‌توانند همیشه شرکت کنند. جالب است بدانید تا امروز حتی یک نفر هم نیامده که بگوید من از قبل بازیکن بک‌گامون بودم! همه را یکی‌یکی خودم جذب کردم.

یثربی‌نیا با خنده‌ای از ته دل ادامه داد: من همیشه رشته‌هایی را انتخاب می‌کنم که بقیه سراغش نمی‌روند. قبلاً تیراندازی با کمان کار می‌کردم. بک‌گامون را هم دوست دارم چون ترکیبی از منطق، تمرکز و استراتژی است. دقیقاً مثل شطرنج اما با چاشنی هیجان و عنصر کیوب که تصمیم‌گیری را جذاب‌تر می‌کند. به نظرم منطقی‌ترین و فکری‌ترین بازی دنیاست.

با اینکه تازه‌کار است، اما با تلاشی مثال‌زدنی مسابقات و آموزش‌ها را پیش می‌برد: تمام هزینه‌های این مسابقات را خودم تقبل کردم؛ از تندیس و پذیرایی گرفته تا جوایز. هیچ هزینه‌ای از بانوان دریافت نمی‌کنیم. هدفم این است که زنان تبریزی را وارد این حوزه کنم، چون تا پیش از این، حتی در رقابت‌های ملی هم نماینده‌ای از تبریز نداشتیم. در مسابقات کشوری اخیر، از بین ۱۲۵ شرکت‌کننده، تیم من در میان ۸ نفر برتر قرار گرفت، بدون حتی یک باخت! این افتخار بزرگی برای شروع بود.

اما او تنها به جنبه ورزشی ماجرا نگاه نمی‌کرد. نگاه فرهنگی و تربیتی‌اش به بازی، قابل توجه بود: هدف این بازی فقط برد و باخت نیست. فلسفه بک‌گامون، جنگیدن است؛ یعنی یاد بگیریم در زندگی هم تسلیم نشویم. روحیه بازیکن در نتیجه بازی اثر زیادی دارد. اگر کسی بترسد، حریف از همان ترس استفاده می‌کند. ما همیشه آموزش می‌دهیم که مقاوم باشید، حتی اگر مهره‌هایتان عقب است. این بازی در واقع تمرینی برای زندگی است.

یثربی‌نیا معتقد بود که هنوز فرهنگ عمومی درباره این بازی جا نیفتاده است:  از تهران به ما تأکید می‌شود که بازی را در اماکن عمومی ترویج دهیم تا بیشتر شناخته شود، اما هنوز مقاومت فرهنگی وجود دارد. برخی بانوان و حتی دانشگاه‌ها همکاری لازم را ندارند، مخصوصاً دانشگاه‌های دولتی. برای همین، بیشتر در فضای مجازی اطلاع‌رسانی و آموزش می‌کنیم. آموزش‌هایمان کاملاً رایگان است؛ هر کسی بخواهد، فقط کافی‌ست تماس بگیرد تا یاد بگیرد.

چشمانش از امید برق می‌زند: هدف بزرگ من، تشکیل تیم بانوان تبریز و حضور در مسابقات جهانی است. مطمئنم با تلاش، پشتکار و باور به توانایی زنان، به‌زودی از تبریز نام‌هایی خواهیم شنید که در جهان بک‌گامون بدرخشند.

 بانوانی از نسل‌های متفاوت، اما با یک مهره مشترک

در میان میزها و صدای تاس‌ها، زنان بسیاری با تمرکز در بازی غرق شده‌اند. برخی تازه‌کارند، برخی سال‌هاست تخته‌نرد را می‌شناسند، اما حالا در قالبی تازه و حرفه‌ای‌تر به میدان آمده‌اند. دو نفر از شرکت‌کنندگان که گفت‌وگویم با آن‌ها حال و هوای متفاوتی داشت، از دو نسل کاملاً متفاوت‌اند؛ یکی متولد دهه سی، دیگری متولد دهه هفتاد، اما هر دو در بک‌گامون وجه مشترکی پیدا کرده‌اند: عشق به تفکر و بازی.

در گوشه‌ای از سالن، بانویی با روسری گل‌دار و نگاه آرام نشسته بود. چهره‌اش نشان از تجربه سال‌ها زندگی داشت، اما لبخندش مثل دختران جوان پرشور بود. وقتی خودم را معرفی کردم، گفت: قیه خاراباف هستم، متولد ۱۳۳۴. از بچگی این بازی را پدرم انجام می‌داد و من هم کنار او می‌نشستم و مهره‌ها را جابه‌جا می‌کردم. بعدها در بزرگسالی با بچه‌ها و همسرم بازی می‌کردم، البته به شکل سنتی. راستش اولش اصلاً نمی‌خواستم بیایم. دخترم مرا به اجبار آورد. می‌گفتم سنم بالاست، زشت است میان جوان‌ها بازی کنم. اما حالا خوشحالم که آمدم، چون نه‌تنها بازی کردم، بلکه مقام هم آوردم!

او با خنده‌ای از ته دل ادامه داد: این ورزش برای سن ما عالی است. ذهن را بیدار نگه می‌دارد و مانع فراموشی و آلزایمر می‌شود. هر مهره‌ای که حرکت می‌دهی، انگار بخشی از حافظه‌ات را تمرین می‌دهی. به‌نظرم هر بزرگسالی باید بک‌گامون را امتحان کند.

حرف‌هایش را که می‌شنوم، متوجه می‌شوم این بازی برای او تنها یک رقابت نیست، بلکه پیوندی عاطفی با گذشته و خانواده‌اش است؛ پلی میان نسل‌ها که تاس‌ها را از دست پدر به دختر و از او به نوه‌ها می‌سپارد.

در سوی دیگر سالن، بانویی جوان با ظاهری آراسته و چشمانی پرانرژی که در حال چیدن بود. خودش را معرفی کرده و گفت: سودا صبرا هستم، ۳۰ ساله و تولیدکننده دستمال کاغذی. از قبل تخته‌نرد را می‌دانستم و بازی می‌کردم، اما با تخته مدرن، یعنی بک‌گامون، از طریق همین باشگاه آشنا شدم. اولش فقط برای سرگرمی می‌آمدیم و با دوستان بازی می‌کردیم، ولی کم‌کم فهمیدیم چقدر جذاب‌تر و فکری‌تر از تخته سنتی است. حالا حدود پنج ماه است که با این نوع بازی آشنا شدم و سه ماه است به‌صورت منظم تمرین و مسابقه می‌دهم.

وقتی از او درباره تفاوت دو نوع بازی می‌پرسم، با هیجان افزود: هیجان تخته مدرن خیلی بالاست، تصمیم‌گیری‌ها سریع‌تر است و عنصر شانس و منطق در کنار هم قرار دارد. همین باعث شده جذابیتش بیشتر شود. من احساس می‌کنم هر بار که بازی می‌کنم، ذهنم تیزتر می‌شود و تمرکزم بالا می‌رود. واقعاً اعتیادآور است، اما از نوع خوبش!

او هم مثل یثربی‌نیا معتقد بود این بازی می‌تواند در تقویت روحیه، تمرکز و تفکر منطقی زنان نقش مؤثری داشته باشد؛ وقتی پشت میز بازی می‌نشینی، دیگر مهم نیست چند سال داری یا شغلت چیست. همه‌چیز خلاصه می‌شود در چند مهره، چند تصمیم و چند ثانیه تمرکز. همین برایم لذت‌بخش است.

در پایان دور نخست، سالن پر از هیاهوی شادی و تشویق بود. هرکس که به مرحله بعد راه می‌یافت، لبخند می‌زد و دیگری با احترام دستش را می‌فشرد.

فضایی رقابتی و در عین حال دوستانه شکل گرفته بود؛ جایی که رقابت رنگ رفاقت داشت و بانوان تبریزی نشان دادند هوش، ظرافت و ذوق‌شان تنها در هنر و خانه خلاصه نمی‌شود، بلکه در بازی‌ای فکری نیز می‌درخشد.

در پایان روز، وقتی سالن آرام می‌شود و آخرین صداهای تاس در فضا می‌پیچد، حس خاصی باقی می‌ماند؛ حس امید، هیجان و آغاز راهی تازه. شاید این تنها یک مسابقه ساده باشد، اما در واقع شروع فصلی نو برای زنان تبریز است؛ فصلی که در آن بانوان نه‌تنها تماشاگر نیستند، بلکه بازیگر اصلی میدان‌اند؛ میدان اندیشه، تمرکز و اراده.

 

اسرا درویشی

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://payamazarbayjan.ir/?p=13382

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

پربحث ترین ها

تصویر روز:

هیچ محتوایی موجود نیست

پیشنهادی: