هر سال با فرا رسیدن چهارشنبه پایان سال شتاب و ولولهای در میان مردم برپا میشود؛ نه برای جشن و شادمانی، بلکه برای اینکه در چنین روزی هر چه زودتر کارهای خود را سر و سامان دهند و پیش از آغاز شبیخون انفجارهای بیامان این روز، به خانه پناه ببرند تا از خطرات احتمالی انفجارها در امان بمانند. به راستی چه چیز باعث شده که چنین جشنی دیرینه و دارای تاریخ هزاران ساله اکنون به مایه وحشت مردم تبدیل شود؟
سالهاست که با فرارسیدن چهارشنبه سوری هشدارهایی در خصوص مخاطرات مواد محترقه صادر، و یا خبر دستگیری تعدادی از عوامل تولید و توزیع این محصولات از سوی مسئولان امر منتشر میشود. اما بیشتر این هشدارها هم تنها شامل صدمات جانی است و درباره انواع دیگر خطرات و زیانهای مواد منفجره سخنی به میان نمیآید؛ در حالی که آسیبهای جسمی مستقیم ناشی از انفجار تنها بخش کوچکی از این صدمات است و آلودگی صوتی، ایجاد پانیک و وحشت در افراد مستعد و حساس، آسیب به بیماران قلبی، سقط جنین، ایجاد اضطراب و استرس، آزار و اذیت جانداران خیابانی، و در کنار همه اینها آسیب به فرهنگی دیرینه که قرنها بدون هیچ ضرر و زیانی و تنها به نیت شادمانی و به شکلی آیینی و نمادین در این سرزمین جاری بوده است را میتوان جزو این آسیبها به شمار آورد.
در حالی که در برخی کشورهای همسایه این آیین به زیبایی هرچه بیشتر برگزار میشود، در کشور ما مراسم چهارشنبه سوری به کابوسی برای اکثریت خانوادهها تبدیل شده است. نباید از این نکته به آسانی عبور کرد که کودکانی که با وسایلی مانند ترقه بازی میکنند قطعاً مستعد خشونت طلبی بیشتری خواهند بود. بعلاوه، تصور عمومی آنان از جشن و شادمانی، انجام اعمال و افعالی همراه با ایجاد رعب و وحشت و هیجاناتی خواهد بود که پیامدی جز آسیب و صدمه به جسم و جان خود آنها و دیگران ندارد. چنین کودکانی قطعاً تصور کامل و جامعی از رعایت حقوق دیگران نیز نخواهند داشت و پایمال کردن حقوق سایرین را به عنوان امری عادی خواهند پذیرفت.
سالهاست که در سایه بیتدبیری مسئولان فرهنگی، این جشن نه تنها به محاق نابودی فرو رفته، بلکه وجههای خشن و نازیبا در بین مردم یافته، به نحوی که بسیاری از مردم آرزو میکنند که اگر قرار است این مراسم به این شیوه برگزار شود، همان بهتر که از بیخ و بن منسوخ گردد.
انفجار ترقهها آن هم به شیوه معمول این سالها، به نحوی تجاوز و نادیده گرفتن حقوق دیگران نیز تلقی میشود، اما از نظر قانونی برخورد جدی و حداقل فراگیری با خاطیان صورت نمیگیرد و گویی روح و روان انسانها هیچ ارزشی ندارد، هرساله در چنین شبی تنها به بازنمایی چند مورد سانحه سوختگی و قطع عضو در بیمارستانها بسنده میشود و هیچگاه به شکل جدی به آسیب شناسی این معضل پرداخته نمیشود. بعلاوه آنگونه که باید و شاید با تولید و توزیع این مواد مقابله نمیشود و حتی بخشی از این محصولات به عنوان محصولات آتش بازی مجاز در گوشه و کنار خیابانها به فروش میرسد؛ در حالی که کمترین خطر این مواد به ظاهر مجاز، ایجاد سر و صدای شدید انفجار و آسیبهای جدی به روح و روان است.
همانگونه که بسیاری از عناصر میراث فرهنگی ما به نوبت به نام ملتهای دیگر ثبت میشود، دیری نخواهد پایید که این میراث نیز به یغما برود و به نام ملتهایی ثبت شود که آن را چون میراثی ارزشمند پاس میدارند. و ما هر روز نه تنها در زمینه حفظ میراث فرهنگی تهیدستتر میشویم بلکه از آن چهرهای زشت و ناخوشایند میسازیم؛ به طوری که فرزندان ما هر روز بیشتر به سمت سایر فرهنگها متمایل می شوند.
به قلم: پروین بابایی