دو استاد فلسفه در دانشگاه تأثیر عمیقی بر زندگی من گذاشتند و درسهایشان هنوز در ذهنم زنده است. یکی از آنها به ما آموخت که پرسش و سوال درست، تمام ماجراست. او ما را وادار میکرد تا تمرین کنیم و سوالهای خوب و دقیق بپرسیم، چرا که تنها از دل پرسش درست میتوان به ریشه مسائل پی برد و پاسخهای واقعی یافت. این درس، فراتر از کلاس درس، در زندگی روزمره و شغلم هم برایم سرمشق شد؛ هرگاه با مشکلی مواجه میشوم، تلاش میکنم ابتدا با یک پرسش خوب، ریشهها را شناسایی کنم و سپس به راهحلها فکر کنم.
استاد دیگر ما را به سکوت فرامیخواند، اما سکوتی فراتر از حرف نزدن. سکوت برای او به معنای گوش دادن عمیق به جهان و مشاهده آن بود. او میگفت پیش از هر سخنی، باید دیده و شنیده باشیم؛ باید اجازه دهیم جهان و صدای آن، بدون دخالت ما، خود را آشکار کند. من این درس را نیز به زندگی خود آوردم: سکوت یعنی مشاهده دقیق، شنیدن بدون پیشداوری و درک واقعی آنچه در پیرامونمان رخ میدهد.
این دو درس با هم، پرسشگری و سکوت، نقش بزرگی در شکلدهی به زندگی من داشتند. آنها باعث شدند تلاش کنم آگاهانهتر زندگی کنم، هر تصمیم و هر گفتاری با تأمل و حضور ذهن باشد. بنابراین فلسفه، نه فقط مطالعه آثار فیلسوفان، بلکه همین روحیه پرسشگری و آگاهی است که زندگی ما را معنا میبخشد. میتوانم بگویم فلسفه از لوازم یک زندگی آگاهانه است؛ زندگیای که در آن میبینیم، میشنویم، میپرسیم و پاسخها را با دقت مییابیم.
به قلم: پروین بابایی
