زندهیاد استاد بیگجهخانی از اساتید علم، مکرراً درخواست داشت که نگاه و اندیشههای بزرگان ترکِ موسیقی عالم شرق، از جمله ابونصر محمد فارابی، عبدالقادر مراغهای و صفیالدین ارومی را با زبان ساده بیان کنند تا روحش جلا یابد و اندیشههای آنها را در الحان، ساز و موسیقی و شادی روح و روان مردم، در قالب ساز و نواز، آهنگ و نوا به اوج برساند.
در میان نوازندگان و هنرمندان موسیقی ایران، نام استاد «غلامحسین بیگجهخانی» بهعنوان احیاکنندهٔ تارنوازی مکتب موسیقی تبریز، بیش از همه شنیده میشود و میدرخشد.
از متن مردم برخاسته، خودساخته، ساده و صمیمی با ایل، تبار و مردمش بود و بدون اینکه دانشگاهی ببیند یا دورههای آکادمیک موسیقی را بگذراند، بهصورت عملی و تجربی و دهانبهدهان و با دقت در هنرنمایی دست و زبان بزرگان، فوت و فن این هنر را از نوازندگان و سرایندگان موسیقی در کوچه و بازار و در محافل هنری و خانگی یاد گرفته بود. در روزگاری که از وسایل الکترونیکی و مدرن ضبط صدا و تصویر و انتشار آن در گسترهٔ عمومی خبری نبود، کنسرتهایی که در باغ گلستان و تالار ارک تبریز برپا مینمود، سینهبهسینه و در نوارهای قدیمی دستبهدست میگشت و در بین اقوام و ملیتهای مختلف منتشر میشد. در بین ترکان قفقاز و آناتولی و سواحل خزر و آسیای مرکزی تا ترکان اویغورستان چین، آوازهای بلند یافته بود. در رادیوهای کشورهای همسایه، آثار بینظیرش پخش میشد. زندگی آرام و سادهای داشت؛ هیچوقت غرور در وجودش شکل نگرفت و به مردمش پشت نکرد. پلهپله و قدمبهقدم در این وادی پخته و آبدیده شده بود. در میان تشویقهای هنردوستان در تبریز، تهران، شیراز، نیشابور، مراغه و هر جای گسترهه سرزمینی ایران بزرگ، تصانیف ماندگار با همنوازیهای دلکشاش، داشتههای مکتب تار موسیقی تبریز را به رخ میکشاند. در جشن هنر شیراز، آواز افشاری چون بلبلان غزلخوان، شگفتی همگان را برانگیخت. با شناخت بینظیرش از موسیقی دستگاهی، به اجراهای با حال و هوای قالب بیات ترک و سهگاه، همگان را مجذوب کرد و ضبط و پخش آن در شبکههای ملی تلویزیون، آوازهاش را به یونسکو و پاریس میکشاند و به قول نورعلی برومند، مضراب زدن بیگجهخانی همچون گنجشکی که دانه از زمین برمیدارد، مضراب تند و در عین حال آرام و نرم، دلها را میرباید. بیگجهخانی نام بزرگی یافته و بخشی از آلام و دردهای مردم در آوازها و سرودها و نوازندگی این مرد وارسته و هنرمند، نمود عینی مییافت. به اذعان دوستان و همعصرانش، هیچگاه دنبال شهرت و ثروت نبود و در به رخ کشاندن داشتههای غنی ادبی و فولکلور و غنای فرهنگی و هنری زاد و بومش، لحظهای کوتاهی نکرد. هم در حکومت یکسالهٔ دموکراتها در تبریز، هم در دورهٔ پهلوی اول و دوم و هم در انقلاب اسلامی، کارش را با جدیت دنبال کرد و هدف او هنر برای عموم و شادی آنها و کاستن از آلام و دردهای مردم بود.
در مطالعات نگارنده دربارهٔ این شخصیت جاویدان در تاریخ موسیقی، به مطلبی در روزنامهٔ همشهری دربارهٔ این استاد برجسته و ممتاز برخورد کردم که آن را برای آشنایی بیشتر مخاطبان و خوانندگان گرامی این یادداشت میآورم:
حسینقلی بیگجهخانی میخواست تا پسرش غلامحسین به تحصیل در مدرسه ادامه دهد و خود نیز کارگاه بافت فرش دایر کند؛ ولی در سال ۱۳۱۰ بهعلت ابتلا به سرطان درگذشت و سرنوشت غلامحسینِ نوجوان در آن سال، بهنحوی دیگر رقم خورد. گویی دست تقدیر، سرنوشت غلامحسین را با موسیقی عجین کرده بود.
غلامحسین سیزدهساله، کفالت و سرپرستی خانوادهاش را برعهده گرفت و با پیشنهاد شاگردِ وفادارِ پدرش، رضاقلی زابلیآذر ترک تحصیل کرد تا تارنوازی را از او بیاموزد و از عهدهٔ معاش و مخارج خانواده برآید. رضاقلی زابلیآذر بیهیچ چشمداشتی، در یاد دادنِ آنچه که از نوازندگی تار میدانست، دریغ نکرد.
غلامحسین که استعداد خوبی در یادگیریِ گوشی یا شفاهیِ موسیقی داشت، همینکه کوک و پردههای تار را شناخت و مضراب و پنجهاش راه افتاد، از صفحات گرامافون تقلید کرد. او که سن کمی داشت، دمِ درِ قهوهخانهها میایستاد و به موسیقی که از گرامافون پخش میشد، گوش میداد. آواز سیدحسین طاهرزاده، قمرالملوک وزیری، رضاقلی میرزاظلی و… را با سازِ مرتضی نیداود، علیاکبر شهنازی، ارسلان درگاهی و… میشنید، آنها را زیر لب زمزمه و تکرار میکرد و به طرف خانه میدوید تا شنیدههایش را با تار بنوازد. او صبح و شب تار مینواخت و تار مینواخت!
غلامحسین را به مجالس زنانه دعوت کردند و وی توانست معاش خانواده تحتِ تکلّفش را تأمین کند. بهتدریج با خوانندگانی چون مهدیخان صوتی و میرعلیاصغر صادقالوعد همنوازی کرد تا اینکه در حدود سال ۱۳۱۵ گروه سه نفره غلامحسین بیگجهخانی (تار)، محمود فرنام (قاوال) و میرعلیاصغر صادقالوعد (آواز) شکل گرفت.
او در حدود سال ۱۳۲۰ ازدواج کرد. در همان ایّام، ابوالحسن اقبالآذر در شهرداری تبریز اشتغال داشت و پیشتر، تعریف و توصیفِ غلامحسین بیگجهخانی را شنیده بود. در جایی که گویا محفلی بوده ، با هم آشنا میشوند و همکاریِ گروه سه نفره بیگجهخانی، فرنام و اقبالآذر آغاز میشود.
غلامحسین بیگجهخانی در نواختن قطعات ضربیِ ساخته دیگران ، بهویژه رِنگها چنان خلاقیت، ابتکار و بدعتی از خود بروز میداد که نمیدانیم حاصلِ کار و نواختههای او را دگرهای از آثار دیگران بنامیم یا آهنگ و ساختهای نو! او ذوق نغمهپردازی و آهنگسازی نیز داشت. سه تصنیف ساخت و سه تصنیفِ دیگر نیز به او منسوب هستند. همچنین گفته میشود قطعه ضربیِ بیکلامی در مایهی گریلی، رِنگی در دستگاه چهارگاه و نیز چند رِنگ دیگر، از ساختههای غلامحسین بیگجهخانی هستند. در واقع، بیگجهخانی ظرفی بود که هر محتوایی را آنگونه که میخواست، شکل میداد.
بیگجهخانی از سال ۱۳۲۴ ش در ارکستر فیلارمونیکِ فرقه دموکراتِ آذربایجان که به رهبری جهانگیر جهانگیراُف تشکیل شده بود، در کنار نوازندگان تارِ ایرانی نواخت و از سال ۱۳۲۵ ش که رادیو تبریز شروع به کار کرد، او نیز یکی از نوازندگان رادیو تبریز شد و در آنجا با آوازِ میرعلیاصغر صادقالوعد، توران لطفی، ابوالحسن اقبالآذر، فاطمه زرگری و … و نیز دایره فرنام و تمبکِ صدیقی همنوازی کرد.
آثار غلامحسین بیگجهخانی، از سال ۱۳۳۷ ش در صفحاتِ ۴۵ دور عرضه شدند و از سال ۱۳۳۸ ش سرپرست گروههای موسیقی ایرانی شمارهی ۱ , ۳ و نیز برنامه شکوفهها در رادیو تبریز شد.
کارگاه موسیقی رادیو و تلویزیون مرکز تبریز یا همان مرکز حفظ و اشاعه موسیقی تبریز از سال ۱۳۵۳ در تبریز دایر گشت و غلامحسین بیگجهخانی در آنجا هنرآموز تار ایرانی شد تا هنرجویان بهصورت شفاهی و گوشی از آموختههای او بهرهمند شوند.
او در سال ۱۳۵۴ ش توسط داریوش صفوت به جشن هنر شیراز معرفی شد و کنسرتی را در آواز افشاری با همراهیِ دایره محمود فرنام و سپس در سال ۱۳۵۵ ش کنسرت دیگری را در دستگاه ماهور با همراهیِ کمانچهی مهدی آذرسینا و دایرهی محمود فرنام و … اجراکرد. جشن هنر شیراز و بهویژه کنسرت آواز افشاری، نقطهی عطف مهمی در زندگیِ هنریِ غلامحسین بیگجهخانی محسوب میشود چرا که از آن بهبعد، بهعنوان چهره هنریِ شناخته شدهای در ایران مطرح گشت و برای تدریس، به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی در تهران دعوت شد. اغلبِ تارنوازانِ برجسته معاصر که در اواخر دهه ۱۳۵۰ دانشجوی موسیقی بودند، از منش هنری و شیوه تارنوازی غلامحسین بیگجهخانی تأثیر پذیرفتهاند. در آنجا بود که نورعلی برومند، نحوه مضراب زدنِ بیگجهخانی را به دانهگرفتنِ گنجشک از زمین تشبیه کرد. یعنی مضرابی سریع، ولی نرم و شمرده!
اوجِ پختگیِ تارنوازیِ غلامحسین بیگجهخانی را میتوان در دهه ۱۳۵۰ دید. روزگار را با دو کار سپری میکرد، کنسرت و تدریس، آن هم در تهران، تبریز و شیراز. بهقولِ خودش، اغلب در سفر بود و سه چیز لوازمِ سفرش بودند: چمدان، تار و عصا!
در مجموع، شاخصهای تارنوازی غلامحسین بیگجهخانی عبارتند از: استفاده زیاد از ویبراسیون، اجرای اغلبِ ریزها همراه با ویبراسیون، اجرای تَکریز با فاصله بسیار کم بین تک و ریز و با تأکید بر مضرابِ تک، اجرای اغلبِ درّابها بر روی دو یا سه نت، تعمّد در اجرای نامساویِ ضربها در بعضی از رِنگها، پنجهکاری نرم و پیوسته بدون پرش و حرکات متظاهرانه، جواب آواز متفاوت و منحصربهفرد، صدادهی و سونوریته طبیعیِ ساز با مضراب واضح ومرتّب، استفاده متنوع ولی منطقی از بالا، وسط و پاییندسته برای به اصطلاح سوال و جواب کردن جملههای موسیقایی.
در سال ۱۳۵۷ ش انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و بیگجهخانی از صدا و سیمای مرکز آذربایجانشرقی اخراج و از خانه سازمانی هم رانده شد. او در اواسط دهه شصتِ عمرش یعنی در سال ۱۳۶۱ با دلشکستگی و درماندگی به خانه پدریاش در کوچه قَرهچیلرِ محلهی سنجران بازگشت.
محمدرضا شجریان در سال ۱۳۶۱ آوازی در دستگاه همایون با تارِ غلامحسین بیگجهخانی خواند که در سال ۱۳۶۴ به شکل کاست و با عنوانِ بیداد منتشر شد. بیگجهخانی در اثر بیداد، نه تنها شکل متفاوت و بدیعی از جواب آواز را ارائه داد، بلکه او با این کار، در دوره پس از انقلاب، فریاد زد که در گوشهای از ایران انسانی میزیَد هنرمند که تا دمِ مرگ باید هنرش را اثبات کند و وجودش را.
غلامحسین بیگجهخانی در سپیدهدم ۲۴ فروردین ماه ۱۳۶۶ و در ۶۹ سالگی بهعلت عارضه قلبی در بیمارستان ۲۹ بهمن تبریز درگذشت. شماره ۳۱ ردیفِ ۱۴۵ بلوکِ ۱۰ در گورستان وادیرحمت تبریز آرامگاه و نشانیِ ابدیِ اوست.
او انسان هنروری بود شیفته و شیدای نغمه و موسیقی. او سرانجام، هنرمند و نوازندهای گشت آبگینهگون، صاف و بیرنگ که نغمات موسیقی از مضراب و پنجهاش چون قطرات باران، بیدریغ و صمیمی، سیلان مییافت. بیگجهخانی اخلاق و شخصیتی ممتاز داشت و انسانی صادق، بیریا، پاکباخته، شوخطبع و عاشق زیباییهای طبیعت بود.
به قلم: محمد فرجپور باسمنجی