رشد چشمگیر و قابل تأمل استفاده از موتورسیکلت در میان نوجوانان طی سالهای اخیر جامعه را با چالشی جدی مواجه کرده است. سهولت تهیه این وسیله، هزینه پایینتر نسبت به خودرو، تأثیرات شبکههای اجتماعی و نمایش اغواگر موتورسیکلت در فیلمها و سریالها، موتور را به ابزاری جذاب برای نوجوانان بدل ساخته است. اما پشت این جذابیت، واقعیت تلخی وجود دارد: حوادث ناگوار، آسیبهای جسمی و روحی، و حتی گاه افت تحصیلی، بهایی است که برخی نوجوانان و خانوادههایشان میپردازند.
در بسیاری موارد، فقدان آموزش صحیح، ضعف در مهارتهای تصمیمگیری و میل طبیعی به تجربه هیجان و استقلالخواهی نوجوانانه، احتمال خطر را دوچندان میکند، بهویژه آنجا که نظارتی بر فروش موتور به زیرسن قانونی وجود ندارد و قوانین ایمنی، مثل الزام به کلاه ایمنی، بهدرستی اجرا نمیشود. این ضعفها راه را هم برای رفتارهای پرخطر باز میگذارد و هم پیامدهای آن، از زخمهای جسمی تا ضربات روانی و افت تحصیلی، را عمیقتر میسازد.
با این همه، نقشی که خانواده، مدرسه و ساختارهای قانونی و فرهنگی دارند، همچنان بیبدیل و کلیدی است. خانوادهای که در آن مکالمه آزاد، رابطه عاطفی امن و نظارت مسئولانه وجود دارد، میتواند انرژی و هیجان نوجوان را در مسیر سالم و سازندهای هدایت کند؛ برای مثال با فراهم آوردن جایگزینهایی مثل ورزش، هنر یا فعالیتهای گروهی. در مقابل، نبود نظارت یا تربیت افراطی، یا حتی تلقین هنجارهایی که موتورسواری را نماد جسارت میدانند، ریسک گرایش به این رفتار را افزایش میدهد. از سوی دیگر، مشکلات اقتصادی، کمبود فرصتهای ابراز وجود یا میل به هویتیابی نیز میتواند نوجوان را به سمت انتخاب موتورسواری سوق دهد؛ اما خانوادههایی که موفق به خلق حس تعلق و ارزشمندی در فرزند خود میشوند، میتوانند بسیاری از این آسیبها را تقلیل دهند.
در حوزه قانون و فرهنگ عمومی نیز تدوین و اجرای جدی قوانین مهم است. صرف وضع مقررات، مثل تعیین سن قانونی یا ممنوعیت فروش به افراد زیرسن، بدون نظارت مؤثر، بیاثر خواهد بود. نوجوان زمانی قانون را رعایت میکند که دلیلش را بفهمد و بداند این محدودیتها برای حمایت از سلامت و آینده اوست. فرهنگ احترام به قانون، همراه با نظارت صریح و بیتبعیض و تأکید بر پیامدهای واقعی، قدرت بازدارندگی بیشتری خواهد داشت؛ تجربه کشورهای توسعهیافته نشان داده که اجرای قاطع و فرهنگسازی مناسب، نرخ حوادث را به شکل موثری کاهش داده است.
مدرسه، به عنوان عرصهای اجتماعی و تربیتی، شاید بیش از همه بتواند زمینه تغییر رفتار را فراهم آورد. تشویق گفتوگو درباره هیجانطلبی و دغدغههای نوجوان، آگاهسازی درباره تبعات واقعی حوادث و ارائه جایگزینهای سالم، کلاسهای آموزشی، و روایت تجربههای واقعی، تأثیری فراتر از صرف توصیه و هشدار خواهد داشت. زمانی که مدرسه محور را از تحمیل قانون، به سمت درک، اقناع و مشارکت نوجوانان در انتخاب سالم جابجا میکند، فضای تغییر ماندگارتر میشود.
در نهایت اما، یک نکته بنیادین را نباید از نظر دور داشت: عمق پیوند میان احترام به خود و دوست داشتن خویش با تصمیمات رفتاری نوجوان. نوجوانی که برای خودش ارزش و احترام قائل است، سلامت و آینده خود را به آسانی در معرض خطر قرار نمیدهد؛ او به جای گرفتار شدن در جلب توجههای زودگذر یا تأثیرپذیری هیجانزده، انتخابهایش را هوشیارانهتر میکند. عزتنفس و دوست داشتن خود، نوجوان را قادر میسازد که در برابر فشار همسالان یا هیجانات لحظهای، واکنشی سنجیده داشته باشد؛ نه برای اثبات خود، بلکه برای محافظت از وجود ارزشمندش. در مقابل، نوجوانانی که احترام به خود یا پذیرش خویش در آنان ضعیف است، اغلب برای پرکردن خلأ درونی یا جلب تأیید، به رفتارهای پرریسک کشیده میشوند.
تقویت این احساس ارزشمندی، بیش از هر توصیه یا قانونی، نوجوان را از سر آگاهی، نه ترس، از خطر دور میکند. خانواده و مدرسه که بتوانند پایههای خوددوستی، اعتماد به نفس و مهارت “نه گفتن” را در دل فرزندان نهادینه کنند، نقشی تعیینکننده در سلامت روانی و اجتماعی نسل فردا خواهند داشت.
این مسیر، اگرچه به نظر دشوار میرسد، اما آیندهای امنتر، پویاتر و سالمتر را رقم خواهد زد؛ آیندهای که در آن هیجان، در مسیر رشد و امید جریان مییابد، نه در سایه خطر و حادثه.
به قلم: پروین بابایی