ثبت «سمنو» بهعنوان میراث ناملموس تاجیکستان در یونسکو بار دیگر مسالهای قدیمی را یادآور میکند: اینکه ایران با وجود گستردگی عظیم میراث فرهنگی خود، در معرفی و ثبت آن بهشدت منفعل است و همین انفعال باعث شده بسیاری از سنتها، نمادها و آیینهایی که ریشه در فرهنگ ایرانی دارند، به نام کشورهای دیگر ثبت شوند. نکته مهم این است که تاجیکستان مدعی «مالکیت تاریخی» سمنو نیست؛ مساله اصلی این است که یونسکو نه اصالت تاریخی، بلکه جامعه زنده مجری و فعالیت امروز را ملاک قرار میدهد. یعنی کشوری که بتواند نشان دهد این آیین بهصورت فعال، آیینی و جمعی در آن جریان دارد، میتواند آن را ثبت کند، حتی اگر ریشهاش در جای دیگری باشد.
ایران سنت سمنو را دارد، اما آن را نمایش نمیدهد. هنوز در خراسان، فارس، لرستان، خوزستان، سیستان، کردستان، آذربایجان و مازندران سمنو پخته میشود، اما این سنت عمدتاً در محدودههای کوچک و بدون رسانه و بدون سازماندهی باقی مانده است. در مقابل، تاجیکستان مراسم «سمنکپزان» را با همکاری جامعه محلی، جشنهای شهری، مستندات تصویری و پرونده پژوهشی کامل به یونسکو ارائه میکند. در نتیجه طبیعی است که این کشور موفق به ثبت آن شود و ایران خیر. این الگو در بسیاری از پروندهها تکرار شده است.
مشکل فقط سمنو نیست. بسیاری از آیینهای ایرانی، از جمله چهارشنبهسوری، در نبود مدیریت فرهنگی، به جای آنکه تبدیل به جشنهای ملی مدرن و امن شوند، بهمرور از شکل آیینی خارج شده و به مسالهای امنیتی یا یک هیجان بیهویت تبدیل شدهاند. چهارشنبهسوری اصیل، جشن آتش، پاکسازی نمادین و شادی آخر سال بود، اما امروز تصویر عمومی آن در ایران مساوی است با ترقه، انفجار و مصدومیت. وقتی یک سنت به جای تقویت و بازآفرینی، به حال خود رها میشود، طبیعی است که نه میتواند در سطح جهانی معرفی شود، نه برای نسل جدید جذاب میماند، و نه امکان ثبت دارد.
از سوی دیگر، کشورهای همسایه دقیقاً نقطه مقابل ایران رفتار میکنند. کشورهای آذربایجان و ترکیه سالهاست که پروژهای گسترده برای ساخت هویت طراحی کردهاند و بهطور سیستماتیک هر آیین، موسیقی، خوراک یا نمادی را که میتواند در این روایت جا بگیرد، ثبت میکنند، حتی اگر ریشه آن در جغرافیای فرهنگی ایران باشد. تاجیکستان و افغانستان، با توجه به شرایط تاریخی و سیاسی خود، میراث فارسی–ایرانی را ستون هویت ملیشان قرار دادهاند و برای ثبت هر عنصر مرتبط با نوروز، پروندههای کامل ارائه میدهند. عربستان و امارات نیز با بودجههای بزرگ برای برندینگ فرهنگی، کوچکترین سنتها را ثبت و جهانی میکنند. در برابر همه اینها، ایران یکی از کمتحرکترین کشورهای منطقه در حوزه میراث ناملموس است. پروندههای ما اندک، پراکنده، کممستند و فاقد استراتژیاند.
اما ریشه مشکل فقط دولت نیست؛ شکاف بین جامعه ایرانی و آیینهایش نیز جدی است. روند پرشتاب شهرنشینی و مدرنشدن، بسیاری از سنتها را از زندگی روزمره دور کرده است. نسل جدید کمتر با آیینهای محلی ارتباط دارد، بسیاری از مراسمها به شکل محدود و کمنمایش باقی ماندهاند، و بخش عمدهای از سنتهای نوروزی یا آیینهای فصلی به حاشیه رانده شدهاند. وقتی یک آیین به چشم نمیآید، نه ارزش نمادین میسازد، نه حس تعلق جمعی ایجاد میکند، و نه در پروندههای جهانی قابل دفاع است. آیینها برای ماندگاری نیازمند بازآفرینی، نسخهسازی مدرن، جشنهای شهری، روایت رسانهای و تجربه مشترکاند؛ چیزهایی که ایران در آنها ضعف جدی دارد.
درحالیکه ایران سنتهای زنده و گسترده دارد، اما آنها را بهروز نمیکند، کشورهای دیگر با جدیت آیینسازی، جشنسازی و روایتسازی میکنند. آذربایجان جشنهای پیشنوروزی را احیا کرده، ترکیه برای کوچکترین سنتها فستیوال برگزار میکند، تاجیکستان آیینهای نوروزی را به مرکز هویت خود تبدیل کرده، و عربستان حتی فرآیند گلابگیری یا کشاورزی گل محمدی را با مستندات قوی ثبت میکند. آنها سنتهایی را که شاید از نظر تاریخی از آن خودشان نباشد، امروزه زنده و قابل ارائه میکنند؛ و جهان دقیقاً همین زنده بودن را میبیند.
ثبت سمنو توسط تاجیکستان تهدید نیست؛ آینه است. آینهای که نشان میدهد میراث بدون نمایش میمیرد، سنت بدون سیاست فرهنگی فراموش میشود، آیین بدون مستندسازی به نام دیگری ثبت میشود، و کشوری که میراث دارد اما آن را معرفی نمیکند، روایت خود را به رقبایش واگذار میکند. اگر ایران بخواهد هویت فرهنگی خود را در سطح جهانی حفظ کند، ناچار است از این انفعال بیرون بیاید و به جای اتکا به ریشههای تاریخی، سنتها را برای امروز بازآفرینی، نمایش و جهانیسازی کند. در جهانی که رقابت فرهنگی روزبهروز شدیدتر میشود، تنها اصالت کافی نیست؛ حضور فعال لازم است.
به قلم: پروین بابایی
