با توجه به آمارهای موجود، مردان به نسبت بیشتری از زنان در تصادفات خودرویی آسیب میبینند. این مسأله میتواند به رفتارهای پرخطر در رانندگی، سرعت زیاد و عدم رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی نسبت داده شود. فوت یا آسیب دیدن مردان به عنوان نانآوران خانواده میتواند بار سنگینی را بر دوش زنان و سایر اعضای خانواده بگذارد. این اتفاق میتواند منجر به بحرانهای مالی، احساسی و اجتماعی برای زنان و فرزندان آنها شود.
وقتی مردی در یک تصادف فوت میکند، به خصوص اگر نانآور اصلی خانواده باشد، مسئولیت تأمین مالی و مراقبت از خانواده به طور ناگهانی بر عهده همسر یا مادر خانواده میافتد. این تغییر نقش ناگهانی، زنان را به سرپرست خانوار تبدیل میکند. این مساله میتواند چالشهای متعددی را برای زنان ایجاد کند.
تجربه سوگ و فقدان شخص نزدیک میتواند فشار روانی زیادی را به همراه داشته باشد. این احساسات میتواند منجر به افسردگی، اضطراب و عدم استحکام روانی شود. احساس تنهایی و فشار برای انجام تمام وظایف بهتنهایی میتواند به استرس شدید منجر شود. این استرس ممکن است به ایجاد مشکلات جسمانی از جمله اختلالات خواب، خستگی مفرط و مشکلات مربوط به سلامت روحی نیز منجر گردد.
همچنین افراد زیادی پس از این حوادث، دچار تروماهای روانی میشوند. تروماهای روانی ناشی از تصادف میتوانند طیف وسیعی داشته باشند و بر جنبههای مختلف زندگی فرد تأثیر بگذارند. اختلال استرس پس از سانحه یکی از شایعترین و جدیترین عوارض پس از تصادف است. این عوارض میتوانند ماهها یا حتی سالها پس از تصادف ادامه داشته باشند و بر زندگی روزمره، روابط و عملکرد شغلی فرد تأثیر منفی بگذارند.
تجربه یک تصادف میتواند منجر به افسردگی شود. بازماندگان تصادف ممکن است احساس غم و اندوه و ناامیدی و ترس داشته باشند. بعلاوه بازماندگان تصادف ممکن است احساس گناه کنند، بهخصوص اگر در تصادف کسی آسیب دیده یا فوت کرده باشد.
زنانی که همسر خود را در اثر تصادف از دست میدهند این چالشها را علاوه بر خود، در خصوص فرزندان و سایر اعضای خانواده نیز تجربه میکنند و ناچار از مدیریت آن هستند.
در کنار چالشهای روانی، فوت یا ناتوانی نانآور اصلی، منجر به کاهش قابل توجهی در درآمد خانواده میشود. زنانی که به شکل ناگهانی تبدیل به سرپرست و نان آور خانواده میشوند ممکن است مجبور شوند منابع جدیدی برای تأمین مالی پیدا کنند. این در حالی است که بازگشت به بازار کار برای بسیاری از زنان ممکن است دشوار باشد، بهویژه اگر مجبور باشند زمان زیادی را به مراقبت از خانواده اختصاص دهند. در واقع آنها ناچار هستند نقشهای جدیدی را در خانواده بر عهده بگیرند که قبلاً بر عهده همسرشان بوده است. این تغییر نقش میتواند منجر به احساس دلسردی در آنان شود. ترکیب کار و تامین نیازهای فرزندان میتواند بسیار چالشبرانگیز باشد. این زنان ممکن است با چالشهای تربیت و مراقبت از فرزندان خود بدون حمایت همسر مواجه شوند که این میتواند فشار روحی زیادی را ایجاد کند.
این چالشها نه تنها بر زندگی روزمره زنان تأثیر میگذارد، بلکه میتواند باعث کاهش اعتماد به نفس و احساس ناتوانی در آنها شود. بازگشت به زندگی عادی و سازگاری با این شرایط جدید نیاز به زمان و حمایت اجتماعی دارد، همچنین ممکن است زنان به مشاوره حرفهای یا حمایت از شبکههای اجتماعی نیاز داشته باشند تا بتوانند با این تغییرات به درستی کنار بیایند.
به قلم: پروین بابایی