در سالهای اخیر پدیدهای قابلتوجه در فضای موسیقی ایران شکل گرفته است: کنسرتهایی که نه بر پایه توانایی هنری، بلکه بهواسطه چهره بودن اجراکنندگانشان فروش میکنند. بازیگرانی که ناگهان تصمیم میگیرند خواننده شوند، چهرههای مشهور غیرموسیقایی که وارد صحنه اجرا میشوند، و بیش از همه فرزندان هنرمندان نامدار که بدون طیکردن مسیر حرفهای، از نخستین روز پا به سالنهای بزرگ میگذارند. اینها گروه محدودی هستند که بهرغم کیفیت پایین اجرا، موجهای بزرگی در بازار سرگرمی به راه انداختهاند.
آنچه این کنسرتها را جذاب میکند، نام خانوادگی است. سرمایه نمادینِ انباشتهشده طی دههها، از سوی خانواده یا خود فرد، به مخاطبان اولیه احساس اعتماد و کنجکاوی میدهد؛ حتی اگر کیفیت خواندن، تنظیم یا اجرا بسیار پایین باشد. شهرت، در این مدل اقتصادی، مهمتر از موسیقی است. در عصر شبکههای اجتماعی، این وضعیت تشدید میشود. الگوریتمهای اینستاگرام و تیکتاک با هر نوع واکنش—تعریف، انتقاد، تمسخر یا حتی توهین—محتوا را دستبهدست میکنند و عملاً توجه را جایگزین کیفیت میسازند. در چنین فضایی، حتی یک اجرای ضعیف هم میتواند وایرال شود و هزاران نفر را به خرید بلیت کنسرت بعدی ترغیب کند؛ زیرا توجه منفی نیز ارزش اقتصادی ایجاد میکند.
از طرف دیگر، بخشی از مخاطبان اصلاً برای “شنیدن موسیقی” نمیروند؛ برای تجربه اجتماعی، ثبت لحظه، عکس و استوری به سالن میآیند. آنها کنسرت را همانند یک رویداد سرگرمکننده مصرف میکنند؛ تجربهای برای بودن با دوستان، نه فرصتی برای لذت بردن از یک اجرای هنری عمیق.
در پشت صحنه این رونق هم، نفع اقتصادی قرار دارد: سالنها، تهیهکنندگان و اسپانسرها تا وقتی بلیت فروخته شود، انگیزهای برای توقف این روند ندارند. کیفیت هنری در اولویت نیست و سودآوری خط اول تصمیمگیری است.
ترکیبی از شهرت خانوادگی، اقتصاد توجه، کنجکاوی جمعی، کارکرد اجتماعی کنسرتها و منافع اقتصادی، این پدیده را نهتنها ممکن، بلکه طبیعی کرده است. بنابراین، این اجراها بخش جداییناپذیری از اکوسیستم فرهنگی امروز به شمار میروند; اکوسیستمی که در آن “نام” اغلب بیش از “هنر” اهمیت دارد و کیفیت موسیقایی جای خود را به ارزش بازدید و فروش داده است.
به قلم: پروین بابایی
