شعرهای محمدحسین شهریار را نمیتوان فقط در صفحات کتاب یا دیوانهای رسمی جستوجو کرد. این شعرها بخشی از حافظه عاطفی مردماند؛ واژههایی که بارها و بارها با صدای خوانندگان مختلف تکرار شدند، در رادیوها پیچیدند و از زبان مردم نیفتادند. شهریار با کلماتش، در دل مردم جا باز کرد و موسیقیدانان نتوانستند از طنین شعرهایش چشم بپوشند.
شهریار از معدود شاعرانی است که هم در شعر کلاسیک فارسی و هم در شعر ترکی آذربایجانی جایگاهی ممتاز دارد. همین دوزبانهنویسی، فرصت کمنظیری برای حضور شعرهای او در موسیقی بهوجود آورده است. از یکسو غزل معروف «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟» در تنظیمهای گوناگون به یکی از محبوبترین آثار ترکیب شعر و موسیقی تبدیل شد؛ از سوی دیگر «حیدربابایه سلام» در دل موسیقی عاشیقی و فولکلور آذربایجان جاودانه شده است.
شعرهای شهریار، حتی پیش از اینکه به آهنگ سپرده شوند، در خود نوعی موسیقی نهفته داشتند؛ آهنگ واژهها، روانی تصویرها و لطافت عاطفهای که در دل اشعارش موج میزد، آنها را برای اجرا و خوانش آماده کرده بود. بسیاری از موسیقیدانان، از همین ویژگی بهره بردند. ترکیب واژگان ساده اما پرقدرت، تصاویر انسانی و عاشقانه، و زبانی آشنا باعث شد اشعارش هم قابلیت زمزمه شدن داشته باشند، هم ماندگار شدن در ملودیها. شعر مذهبیِ «علی ای همای رحمت» از معروفترین نمونههاست که هم در مجالس مذهبی خوانده شده، هم به شکل اجراهای رسمی در میان مردم محبوبیت پیدا کرده است.
شهریار با بسیاری از هنرمندان، نویسندگان و موسیقیدانان زمان خودش در ارتباط بود. این روابط دوستانه باعث شد شعرهای شهریار بدون واسطه وارد فضای موسیقی شوند و خوانندگان و آهنگسازان بسیاری به سراغ شعر او بروند.
جایگاه شهریار تنها به دلیل مهارت در شاعری نبود؛ شخصیت مردمی، زندگی ساده، صداقت در کلام و نزدیک بودن به زبان مردم، او را به شاعری محبوب بدل کرد. شعرهایش نهفقط زیبا که صادقانه بودند و این صداقت، دل موسیقیدانان و مردم را بهیکباره تسخیر میکرد.
شعر شهریار هیچوقت ادعایی برای موسیقی نداشت، اما در عمل، به آهنگی تبدیل شد که خوانندگان زیادی به آن دل بستند. از ترانههای عاشقانه تا سرودههای آیینی، از خاطرههای رادیویی تا دلنوشتههای موسیقایی محلی، هر جا که گوشها منتظر صدای شاعر بودند، شهریار بود؛ هم با واژه، هم با نغمه.
به قلم: پروین بابایی