پیرنگ در داستان

این متن نگاهی تحلیلی به سازوکار شکل‌گیری داستان دارد؛ از نقش بنیادین زمان و رابطهٔ علت‌ومعلول تا چگونگی پیوند لایه‌های پنهان و آشکار پیرنگ که ساختار یک روایت مؤثر را شکل می‌دهند.
پیرنگ در داستان

داستان توالی زمانی رخدادها و نیز توالی زمانی بُن‌مایه‌های روایی از یک علّت خاصّ به سوی معلول است. توالی‌های زمانی همیشه نظم تقویمی ندارند. در برخی از داستان‌ها، تأخیر و تعلیق این نظم را از بین می‌برد. در هر دو صورت، «زمان» یک عامل اساسی در کلیّت داستان است.

داستان مشحون از رخدادهاست؛ رخدادهای تأثیرگذار و گاه، رخدادهای بی‌تأثیر. هرچه رخدادهای بی‌تأثیر در داستان اندک باشد، به همان نسبت محتوای داستان از غنای بیشتری برخوردار می‌شود.

داستان و رخدادهایش آغاز، میانه و پایان دارند. در لایه‌ی بیرونی آنها اوضاع و احوال متفاوت، در کارند. فنون دیگر داستان هم، نظیر کشمکش، گره‌افکنی، گره‌گشایی، شخصیت‌پردازی و… پی‌درپی شکل می‌گیرند. در لایه‌ی درونی امّا، بُن‌مایه‌ها، نقش‌ها، نقش‌مایه‌ها و… در جریانند. به عبارت گویاتر، ساختار آشکار داستان، با ساختار پنهان آن در یک بستر مشترک داستانی موجودیت می‌یابند. هر رخداد آغازی نهان به نام «علت» دارد. نشان دادن علت، پیرنگ را پی می‌ریزد. حرکت از سوی علت به سوی «معلول» رابطه‌ی «علت ـ معلول»ی داستان را می‌آفریند. در این عمل توالی زمانی به تأخیر نمی‌افتد. در این نهان‌خانه، بُن‌مایه‌ها نقش‌آفرینی می‌کنند. پیوند آنها در اشکالی مانند اسطوره، جادوگر، قهرمان، شاهزاده و یا در نقش‌مایه‌هایی نظیر یاری‌گر، شرور، پاداش و… لایه‌ی درونی داستان را آشکار می‌سازد.

ساختار داستان مجموعه‌ای از توصیف‌ها، تصاویر، اشکال، نماد، تمثیل، خیال، واقعیت و… است، که به تصوّر درمی‌آیند. ساختار پیرنگ مشتمل بر مفاهیم، معانی، مضامین، بینش، محتوا و علّت است، که در لایه‌ی درونی داستان در جریانند و باید با عمل نشان داده شوند. جایگاه پیرنگ در رخدادهای اصلی داستان است. هنگامی که شخصیت احساس و فکر می‌کند و به گفتار درمی‌آید، تأثیر آنها در ادامه‌ی داستان با «عمل» نشان داده می‌شود. تأثیرات این فرایند در مراحل تحوّل، منتج به «تغییر» می‌شود. در این مسیر پایه‌های پیرنگ نظیر مبارزه، کشمکش، نارضایتی، اشتیاق و انتخاب پی‌ریزی می‌شوند، تا به یکپارچگی رخدادها منجر شوند.

یکپارچگی عامل وحدت پیرنگ است. وحدتی که از دو طریق به وجود می‌آید. اول، توجّه به اجزاء آن در کامل شدنشان. دوم، پاسخ به پرسش‌ها با عمل‌هایی که صورت می‌پذیرد. روند کامل شدن اجزاء نشان می‌دهد که رخداد، با جزء آغاز و در جریان عمل به کل می‌رسد و پایان می‌پذیرد. برای نشان دادن این روند، گفتار بسنده نمی‌کند، باید عمل در کار باشد. در این فرایند، تصوّرها به تصویر کشیده شده، گفتار به نوشتار درمی‌آید و ذهن به عین تغییر می‌یابد. مجموعه‌ی این شدن‌هاست، که پیرنگ را وحدت‌بخش مواد و مصالح داستان می‌کند و پراکندگی را از عوامل وحدت می‌گیرد.

وجه غیرمنطقی و غیرعقلی داستان، ربطی به پیرنگ ندارد. گرچه می‌توان داستان و پیرنگ را درهم تنیده دانست، اما تفاوت اصلی آنها در این است، که پیرنگ تنها وجه منطقی ـ عقلی داستان را شامل می‌شود، ولی داستان همۀ وجوه را در بر می‌گیرد. ساختار پیرنگ نیز، از توالی زمانی برخوردار است. آغاز آن با ساختن صحنه، معرفی شخصیت، سبک نثر و لحن برای نشان دادن نوع داستان، پیش‌زمینه بر گره و تله‌گزاری روایتی برای گمراه کردن خواننده به انجام می‌رسد.

میانه‌ی پیرنگ با نشان دادن گره و تلاش قهرمان برای باز کردن آن که با شکست روبرو می‌شود، نیز با نشان دادن تصمیم‌های قهرمان، ادامه می‌یابد. پایان پیرنگ با باز شدن گره صورت عملی به خود می‌گیرد. توالی زمانی مراحل سه‌گانه‌ی پیرنگ، به ترتیب بیان شده به سرانجام می‌رسد. در هر سه مرحله، آن‌چه به گفتار، یا به تصوّر درآمده بود، با عمل نشان داده می‌شود. عمل رخداد باید رضایت‌بخش و باورپذیر باشد.

داستان ساخته می‌شود. ریخت‌پذیری آن تدریجی است. هنگام ساخت مواد و مصالح آن برگزیده می‌شوند. برخی از آنها در مرحله‌ی آغاز، برخی در میانه و برخی دیگر در پایان مورد استفاده قرار می‌گیرند. اگر این مواد در جای خود قرار نگیرند، ساخت از ریخت می‌افتد. شکل‌گیری ساختار داستان در دو حالت به انجام می‌رسد. ساختاری که آشکار است و ساختاری که پنهان می‌باشد. زیبایی داستان در بکار بردن درست مواد و مصالح و به وجود آوردن ساختارهای خوش‌ریخت پیدا و پنهان است. ساختار، هنگامی جلوه‌ی واقعی پیدا می‌کند، که علت به کارگیری مواد در عمل معلوم و مسیر حرکت آن، به سوی معلول باشد و از جزء به کل سیر کند. در این فرایند، به کار بردن رخدادی، که نامحتمل است، ساختار را از خوش‌ریختی می‌اندازد.

ترتیب استفاده از مواد و مصالح، خود لازمه‌ی به وجود آمدن ساختار زیباست. به عنوان نمونه، عنصر «گره» در مرحله‌ی آغاز، «پیش‌زمینه برای گره»، در مرحله‌ی میانه، «نشان دادن گره» و در مرحله‌ی پایان، «باز شدن گره» است. عدم رعایت این ترتیب، زیبایی داستان را مخدوش می‌کند و در موارد دیگر، خود ساختار را از ساخت منطقی و عقلی می‌اندازد. فرمالیست‌ها ساختار پیرنگ را تمهیداتی مانند تکرار، توازی، قالب‌سازی، کاربرد جناس و معما و… می‌دانند.

واژه‌ی پیرنگ از معماری به ادبیات وارد شده و به معنای چارچوب کلی رویدادها بر مبنای اصل علت ـ معلول است. در زبان فارسی به معنای طرح، چارچوب، نظم و ترتیب منطقی حوادث در اثر ادبی، می‌باشد.

به نظر «شکلوفسکی» پیرنگ در قصه‌های عامیانه کارهای اجتماعی و مذهبی، در ادبیات اطلاعات زندگی‌نامه‌ای را منعکس می‌کند.

بدین ترتیب، پیرنگ در معماری، ادبیات، انواع داستان و… درون‌مایه‌ها، نقش‌ها، نقش‌مایه‌ها و… گونه‌های متفاوت و گوناگون دارد و به طور تلفیقی در آنها وجود دارد.

نتیجه این‌که داستان از دو لایه‌ی درونی و بیرونی تشکیل یافته است. خواندن آن مانند خواندن تمام متن‌ها در دو سطح افقی و عمودی صورت می‌پذیرد. در سطح افقی داستان تمام اشکال آن و در سطح عمودی آن، پیرنگ حاوی مفاهیم و معانی رخدادهای اصلی، به خوانش درمی‌آیند. آگاهی از علّت رخدادها، از پیرنگ برمی‌خیزد. نقل رخداد در گفتار در می‌ماند. امّا، روایت علّت و چگونگی سیر رخداد به سوی معلول، گفتار را در عمل نشان می‌دهد. عمل تصویرگر و نشان‌دهنده‌ی چگونگی، چه‌طوری، چرایی رخداد است.

* در نگارش این نوشته از منابع زیر استفاده شده است:

۱ ـ دانش‌نامه‌ی نظریه‌های ادبی معاصر ـ محمد نبوی و مهران مهاجر.

۲ ـ حرفه: داستان‌نویس ـ کاوه فولادنسب.

۳ ـ داستان کوتاه در ایران ـ حسین پاینده.

به قلم: صمد چایلی

پیام آذربایجان

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://payamazarbayjan.ir/?p=14025

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

پربحث ترین ها

تصویر روز:

هیچ محتوایی موجود نیست

پیشنهادی: