تازه ترین اخبار :
- تبریز و موج تازه مهاجران؛ فرصت یا تهدید؟
- به یاد پری صابری، بانوی صحنه و اسطوره
- زنی که با رنگ و گل، جاودانه شد؛ به بهانه زادروز مهرزمان فخار منفرد
- نگرانی شهروندان از حضور پرتعداد عراقیها در تبریز؛ عراقیهای تبریز به معضل تبدیل میشوند؟
- ترمز تبعیض
- بانویی برای عدالت؛ تاجزمان دانش، پیشگام اصلاح حقوق زندانیان در ایران
- ۲۰ شهریور، روز ملی مبارزه با خشونت علیه حیوانات
- افتتاح ۲۴۰ واحد مسکونی پروژه یادمان مرزداران تبریز
- برداشت ۸۳۴ تن محصول پسته خشک از باغات مرند
- آخرین مهلت ارائه اظهارنامههای مالیاتی؛ ۳۱ شهریور
سرویس خبری دلنوشته

اگر میدانستم جنگ خواهد شد
جنگ دردهایمان را بزرگتر میکند…

لحظهای به روز روشنم بیا!
ای که نمیدانم کهای؟ کجا؟
ای سراسر نور و دریا!
یک شب بیا، سرزده در بزن…

یادمان نرود…
گاهی باید پشت سرمان را نگاه کنیم و اسامی کسانی را که گلهایی سر راهمان کاشتند نیم نگاهی بکنیم و قدردان محبتهایی که از سر بیریایی نثارمان نمودند باشیم…

باران میبارد تا…
باران میبارد تا سیراب کند رودخانهها و دریاها را…

نوشتن، بهانهای برای گفتن از دل
نوشتن…
خواندن…
شعر…
بهانه خوبی است برای بیان حرفهایم…

درس از طبیعت
از طبیعت همیشه درس زندگی یاد گرفتهام …

به گمانم خدا عاشقم بود
نقطه ای که رسیدهام از تلاشهای خودم بود و لطف و همراهی یگانه معبودم که همیشه حواسش به من بود…

بدرود اسفند پرشور
اصلا اسفند ماه عجیبی است؛ پر سر و صداترین ماه سال …

نقاشی میخواست چه بگوید؟
سپیدارهای بلند نزدیک صبح رنگ خاکستری گونهتری داشتند و گاه تنهها آبی نرمی مینمود. صدای خش خش برگها تا کنار درب آتلیه موسیقیای بود که متوجهام میکرد…