در قلب دیزمار سوخته؛ روایت سوگ زمین و استقامت انسان

این روایت، سفری است از دلِ آتش‌سوزی‌های دیزمار تا جایی که خاکستر، زبان درد زمین می‌شود و تلاش انسان، تنها امید باقی‌مانده‌اش.
در قلب دیزمار سوخته؛ روایت سوگ زمین و استقامت انسان

در روزهای آتش‌سوزی جنگل‌های دیزمار، هر بار که اخبار فراخوان کمک مردمی را می‌شنیدم، دل‌تنگی عجیبی سراغم می‌آمد. چقدر دلم می‌خواست برای مهار آتش بروم، با همان دست‌های خالی، فقط برای اینکه سهمی در نجات درختان سوخته داشته باشم. اما تجربه‌ای در اطفای حریق نداشتم و با خودم گفتم شاید به‌جای کمک، دست‌وپاگیر شوم؛ همان شد که نرفتم.

تا اینکه چندی بعد، با دعوت روابط‌عمومی اداره‌کل حفاظت محیط‌زیست استان برای تور رسانه‌ای بازدید از منطقه مواجه شدم. گفته بودند مسیر کوهستانی، جنگلی و صعب‌العبور است و من با وجود درد زانوی قدیمی‌ام، تصمیم گرفتم این بار بروم؛ نه برای تماشا، بلکه برای شهادت دادن به درد زمین.

دیزمار، سرزمینی که روزی بوی باران و برگ داشت، اکنون با بوی خاکستر شناخته می‌شود و زخمی‌ست بر تن طبیعت آذربایجان.

تور رسانه‌ای اداره‌کل حفاظت محیط‌زیست آذربایجان شرقی فرصتی شد تا از نزدیک ببینم چگونه زمین، در برابر بی‌توجهی‌ها می‌سوزد و انسان، با همه‌ی محدودیت‌ها، برای نجاتش می‌جنگد.

مسیر رسیدن به منطقه، خود آزمونی بود از سختی — جاده‌های خاکی، صخره‌های فرسوده و دره‌هایی که هنوز رد دود بر سنگ‌هایشان مانده بود.

پس از یک ساعت و نیم پیاده‌روی در شیب نفس‌گیر کوه، به قلب سوختگی رسیدیم؛ جایی که حتی هوا هم بوی رنج می‌داد.

بوی سوختگی در مشام می‌پیچید و خاک گرم زیر پا، یادگاری بود از شعله‌هایی که نه تنها درختان، که دل مردم را هم سوزانده بودند.

دیگر صدای خش‌خش برگ‌ها شنیده نمی‌شد؛ تنها صدای فرورفتن پا در خاکستر و سکوتی سنگین که در میان شاخه‌های سیاه موج می‌زد.

در میانه‌ی این سکوت تلخ، محبوبه ایمانی، مدیر روابط‌عمومی اداره‌کل حفاظت محیط‌زیست استان و دوست پرتلاش و عزیزم که از آغاز در کنار نیروهایش حضور داشت، گفت: «از همکاران محیط‌بانمان بنویسید… آن‌ها قهرمانان خاموش این سرزمین‌اند. دلم به حالشان می‌سوزد که در چنین سراشیبی‌های خطرناک و بدون تجهیزات درست و حسابی، چطور توانستند با شعله‌ای به این وسعت بجنگند. حالا که روز و آفتاب است سختی کار را می‌بینید، اما تصور کنید همان شب‌های تاریک، سرمای استخوان‌سوز و بادهای شدید چه بر آن‌ها گذشته است.»

جای خالی فناوری در جنگل‌های دیزمار

و شاید دردناک‌ترین بخش روایت، همان چیزی باشد که مدیر سابق اداره‌کل محیط‌زیست استان در سال ۱۴۰۲ اشاره کرده بود: (به گفته‌ی مدیرکل حفاظت محیط‌زیست استان، شهنام اشتری، اکنون چهار میلیارد تومان هزینه برای هوشمندسازی منطقه‌ی حفاظت‌شده‌ی ارسباران اختصاص یافته است. این طرح در مرحله‌ی اول شامل خرید پهپادها، نصب دوربین‌های پیشرفته در نقاط کلیدی و راه‌اندازی فیبر نوری و رادیوها است. این دوربین‌ها با قابلیت‌های خیره‌کننده‌ی بزرگنمایی ۶۰ برابر (۶۰X) و چرخش ۳۶۰ درجه، هدف‌گذاری شده‌اند تا به‌صورت لحظه‌ای، هم آتش‌سوزی‌ها را شناسایی کنند و هم حضور شکارچیان متخلف را به‌موقع گزارش دهند.)

در دل بسیاری از بخش‌های دیزمار حتی از ابتدایی‌ترین خدمات مخابراتی خبری نیست؛ نه خط تماس، نه اینترنت، نه ارتباط اضطراری. آتش وقتی شعله می‌گیرد، اول راه ارتباط را می‌سوزاند و بعد راه نجات را. در آن لحظات، محیط‌بان تنهاست، مردم تنها هستند و زمین… بی‌صدا می‌سوزد.

اکنون دیزمار آرام گرفته است؛ اما این آرامش بیشتر به سکوت پس از گریه می‌ماند تا بازگشت به زندگی.

زمین دوباره جان خواهد گرفت، اما داغ این آتش، در دل درختانی که هنوز سایه ندارند، باقی خواهد ماند.

و شاید ما، با قلم‌مان بتوانیم بخشی از دردشان را فریاد کنیم — تا دیگر هیچ درختی، هیچ‌کجای این سرزمین، در آتش بی‌یاری نسوزد.

به قلم: معصومه شکوهی

پیام آذربایجان

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://payamazarbayjan.ir/?p=14109

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

پربحث ترین ها

تصویر روز:

هیچ محتوایی موجود نیست

پیشنهادی: