شمار سالمندان در ایران هر سال در حال افزایش است و تبریز نیز از این قاعده مستثنا نیست. در روزگاری نهچندان دور، سالمندان عضو محترم و فعال خانوادهها بودند؛ هم در تصمیمگیریها نقش داشتند و هم در تربیت نوهها. اما حالا در بیشتر خانوادهها، سالمندان در حاشیه زندگی روزمره قرار گرفتهاند؛ گاهی به دلیل کاهش تعاملات خانوادگی، گاهی بهخاطر مشغله بیپایان فرزندان و نوهها، و گاهی هم بهعلت شکاف عمیق نسلی که ارتباط مؤثر را دشوار کرده است.
در شهر تبریز، اگر گشتی در پارکها بزنید، اغلب سالمندان—بهخصوص مردان مسن—را میبینید که بهصورت خودجوش روی نیمکتها جمع شدهاند؛ گفتوگو میکنند، از خاطرات گذشته میگویند یا بیهدف نظارهگر رفتوآمد رهگذران هستند. گاهی ردیف پیرمردان در بخشهایی از پیادهروهای شهر نیز به چشم میخورد که به نحوی به پاتوق روزانه آنان تبدیل شده است. شاید این تصاویر در نگاه اول نشانی از حیات اجتماعی سالمندان باشد، اما واقعیت آن است که این شکل از گذران وقت، بیشتر از آنکه از سر انتخاب باشد، از سر ناچاری است.
از سوی دیگر، زنان سالمند سهم بسیار کمتری از فضاهای عمومی دارند. شاید در گذشته شرکت در مجالس مذهبی مثل روضهها راهی برای ارتباط اجتماعی آنها بود، اما با کاهش این مراسمات و نیز کمرنگ شدن روابط محلی، عملاً بسیاری از زنان سالمند، روزهایشان را در سکوت خانهها و به دور از هرگونه تعامل اجتماعی میگذرانند. در حالیکه نقش تعاملات روزمره در حفظ سلامت روان و حتی جسم این قشر، غیرقابل انکار است.
مشکل فقط در خانوادهها نیست؛ ساختارهای شهری و مدیریت اجتماعی نیز برنامهای برای استفاده مفید از توان و وقت سالمندان ارائه نمیدهند. نبود باشگاههای فرهنگی و هنری مخصوص سالمندان، نبود فضاهای مختص تعامل میاننسلی، کمبود کتابخانهها و مراکز محلی با فعالیتهای روزانه، همه از نشانههای این غفلت بزرگ هستند.
در چنین شرایطی، سالمندان تبریز با نوعی بحران تنهایی خاموش دستوپنجه نرم میکنند؛ بحرانی که نه در هیاهوی خیابانها دیده میشود و نه در آمارهای رسمی به چشم میآید، اما هر روز در ذهن و روان هزاران پدر و مادربزرگ شکل میگیرد و قد میکشد.
جامعهای که برای دوران سالمندی برنامه ندارد، نهتنها به گذشته خود بیاعتناست، بلکه آینده خود را نیز بیپایه میسازد. سالمندان ما فقط نیازمند مراقبت پزشکی نیستند؛ آنها به احترام، حضور، فعالیت و دیدهشدن نیاز دارند.
اگر امروز به فکر خلق فضاهای مناسب و فراهمکردن امکان مشارکت اجتماعی برای سالمندان نباشیم، فردا خودمان هم در انبوه نیمکتهای تنها، به انتظار نگاهی خواهیم نشست که شاید هیچوقت از راه نرسد.
به قلم: پروین بابایی