میانسالی دورهای از زندگی است که بین جوانی و پیری قرار دارد و معمولاً با تغییرات فیزیکی، روانی و اجتماعی قابل توجهی همراه است. تعیین دقیق سن شروع میانسالی کمی مبهم و به عوامل مختلفی بستگی دارد. برخی منابع آن را از حدود ۴۰ سالگی آغاز میکنند، برخی دیگر از ۴۵ سالگی و برخی حتی از ۵۰ سالگی. در واقع، شروع میانسالی بیشتر یک فرآیند تدریجی است تا یک نقطه مشخص.
از نظر فیزیولوژیکی، میانسالی با کاهش تدریجی برخی از عملکردهای بدن مانند کاهش قدرت عضلانی، کاهش تراکم استخوان، تغییرات در بینایی و شنوایی و کاهش سرعت متابولیسم مشخص میشود. همچنین تغییرات هورمونی مانند یائسگی در زنان از نشانههای این دوره است.
از نظر روانی، میانسالی با تغییرات در دیدگاهها، ارزشها و اولویتها همراه است. افراد ممکن است در این دوره با سوالات وجودی و مسائل مربوط به مرگ و میر بیشتر روبرو شوند.
به طور کلی، میانسالی دورهای است که با چالشها و فرصتهای منحصر به فرد همراه است. انعطافپذیری، تغییرپذیری و توانایی سازگاری با تغییرات نقش مهمی در گذراندن موفق این دوره دارد. مهم است که توجه ویژهای به سلامت جسمی و روانی در این دوران شود. با این حال دوره میانسالی علیرغم اهمیت بسیار زیاد آن به دلایل مختلفی مورد بیتوجهی قرار میگیرد که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:
تمرکز بر سایر دوره های زندگی یعنی کودکی، جوانی و پیری: فرهنگ ما تمایل به تمرکز بر کودکی، جوانی و پیری دارد. کودکان به عنوان افرادی که نیاز حمایت و آموزش دارند، جوانی به این دلیل که در مرحله شکوفایی قرار دارند و افراد سالمند به دلیل ضعفهای معمول در این دوران، همواره بیشتر مورد توجه بوده اند و میانسالی تقریبا نادیده گرفته می شود.
عدم تعریف دقیق: همانطور که قبلاً اشاره شد، تعریف دقیقی برای شروع و پایان میانسالی وجود ندارد. این ابهام باعث میشود که دوره میانسالی به وضوح به عنوان یک مرحله مشخص از زندگی شناخته نشود. در حالی که برخی افراد به واسطه بر عهده گرفتن نقشهای خانوادگی و مسئولیتهای فرزندان ظاهرا بسیار سریع وارد مرحله میانسالی می شوند، برخی دیگر تا سنین بالاتر مجرد باقی مانده و طبیعتاً بخش عمده ای از سبک زندگی آنان همچنان به شیوه جوانان تداوم می یابد. همین مساله بر ابهام دوره میانسالی می افزاید.
تغییرات تدریجی: تغییرات فیزیکی و روانی در میانسالی به تدریج رخ میدهد و ممکن است به طور ناگهانی قابل تشخیص نباشند. این تغییرات تدریجی باعث میشود که افراد و جامعه به اهمیت مدیریت این تغییرات کمتر توجه کنند. به عبارتی این دوره دوره ای از برقراری ثبات نسبی در زندگی انسان است و این ثبات به طور طبیعی کمتر چالش برانگیز به نظر می رسد.
کمبود منابع و حمایت: در مقایسه با دوران کودکی و پیری، منابع و حمایتهای اجتماعی برای دوره میانسالی به مراتب کمتر است. خدمات و برنامههای حمایتی معمولاً روی دو انتهای طیف سنی متمرکز میشوند.
مطالعات و تحقیقات محدود: به طور کلی، مطالعات و تحقیقات علمی به میزان کافی روی مسائل و چالشهای مخصوص میانسالی تمرکز نداشتهاند. این کمبود اطلاعات موجب بیتوجهی بیشتر به این دوره میشود.
تصویر کلیشهای: افراد میانسال به طور معمول، به عنوان قشری که از لحاظ روحی و جسمی به پختگی رسیده، قادر به اداره زندگی خود بوده و حتی مسئولیت حمایت از افراد متعلق به سایر گروههای سنی را نیز بر عهده دارند تصویر می شوند و گویی نیاز به حمایت و توجه ندارند در نظر گرفته می شوند.
در کل، بیتوجهی به دوره میانسالی یک مشکل چندوجهی است که نیازمند توجه بیشتر از سوی جامعه، محققان و خود افراد است؛ چرا که توجه به این دوران می تواند به شکوفایی بیشتر افراد مدد رسانده و نیز از بروز بسیاری مشکلات روحی و جسمی در دوره سالمندی و پیری جلوگیری کند.
به قلم: پروین بابایی