تاریخ از دفاع جانانه یِ ۱۲ روزه ایران در مقابل تجاوزِ آشکارِ رژیم جعلی و آن مهلکه یِ دشوار عبور نخواهد کرد، تجاوز کریهی که از منطقِ جنگل هم فراتر رفت و حجمِ کینه توزی و سقوطِ پایینترین سطحِ اخلاق را به نمایش گذاشت!
آشفتگی ها، نگرانی ها، دلگیری ها و پریشانی ها در آن صبحِ غریب و تاریکِ ، جای خود را خیلی زود به غرور و غیرتِ ایرانی داد،
مگر نه اینکه جمهوری اسلامی یک نظام اعتقادی_تمدنی است نه صرفأ سیاسی! و ما میراث دارانِ این تمدنِ بزرگیم؟
مگر نه اینکه ایران از هر حیث کشور دیگریست و با هیچ کشوری قابل مقایسه نیست!
مگر نه این است که اذربایجان سرِ ایران و تبریز قلبِ اذربایجان است! بلند باید شد کاری باید کرد راهی باید ساخت!
این را شنیدید؟ که وقتی دشمن آهنگ جنگ کرد، آن که از قبیله ی جهل بود و هول و تیرگی؛ مغول!!
ما از تبار دانایی، امید و زندگی؛ او دست از خون ناشسته، دیدی به تدبیر ما تعلیم دید و تادیب شد؟
چندان که گویی نبوده است هرگز پیش از این!
یا این یکی را بشنوو!!!
آخرین کسی که به ایران حمله کرد در پایان مثل موشی از سوراخ بیرون کشیده شد و چوون کفتاری حلق آویز شد!
مگر نه اینست که ایران از پای نمی اُفتد و چوون ققنوس از خاکسترِ خود بر می خیزد!!؟
اینجا همه چیز فرق دارد، اینجا «بحران» عالیتریت صفات انسانها رو شکوفا میکند! بلی درست شنیدید!
جنگ به جایِ واگرایی اجتماعی تبدیل به عاملی برایِ تقویت همدلی و اتحاد شد، آن اتحادِ مقدس.
صف بندی ملی در برابر تهدیدِ خارجی، تجلی انسجامِ اجتماعی در عمل، که اعتقاد دارم این دستاورد عظیم باید به قاعده ای برای زیست اجتماعی بدل شود،
یک پیروزی تمام عیارِ فرهنگی و اجتماعی که هم افتخار آمیز بود و هم عبرت آمیز که تصمیم گیران کشور باید (این باید از سنخِ ضرورت است) به این درجه از حس ایران دوستی پاسخی متناسب و متقابل داده و با چنگ و دندان با تصمیمات سنجیده از این سرمایه نوظهور و ارزشمند دفاع نمایند که این انسجام اجتماعی صرفأ در میدان جنگ نمانَد و در ساختارهای تصمیم گیری، در عدالت توزیعی، در رسانه ملی و در تمام سیاست گذاری های فرهنگی و اجتماعی خود را نشان دهد،
شرایطِ پایدار خدمات رسانی در شهر، نشان از اطمینان و اعتماد مردم به عملکرد میدانی نیروهای مسلح و همینطور تصمیماتِ کلان مسئولان سیاسی_نظامی بود
نه خبری از غارت بود نه صف!
نه خبری از حمله به فروشگاهها و داروهانه ها و نه جمع کردن آذوقه که در بحران های پیش پا افتاده در سرتاسر دنیا خیلی رایج هست
شهرِ من تبریز مدام آماج حمله بود اما بقول عزیزی، ان حجم از حملات و ان آتش عظیمِ صبح و شب، در برابر شکوه و عظمت این شهر، خُرد و بی مایه می نمود و بیشتر به ترقه بازی می ماند!
اما همه این اتفاقات ، اهمیت لزومِ تقویت حافظه یِ تاریخی و سوادِ تاریخی را بیش از پیش آشکار مینماید، بازخوانی تاریخِ پرفرازو فرودِ این کهنه دیار امروزه مثل یک اورژانسِ اجتماعی_رسانه ای است
باید تاریخ خواند و فهمید که تبریز این میراثِ مشترکِ بشریت ، چه چه روزهای مهیب تر از این را سپری کرده و همچنان با شکوه و استوار سرپا ایستاده است
شهر تبریز است و پیرِ روزگار
سرگذشت او بهین آموزگار
زهرا بی شک