شهریور ۱۳۷۶ بود، بعد از گرفتن دیپلم و مشخص شدن قبولیم در دانشگاه، در میدان ساعت آقای شفایی رو دیدم،مرحوم شفایی را من از سالها قبل می شناختم.
آقای شفایی در آن روز مثل همیشه از درسم و از کارم پرسید، گفتم دانشگاه قبول شدم و از مهرماه کلاسهایم شروع خواهد شدو فعلا بیکارم، گفت: اگه دوست داشتی تا پایان شهریور بیا دفتر روزنامه من کار کن، من نیز چشم گفتم اما راستش دوست نداشتم کار کنم،
تا اینکه،مدتی بعد از آن دیدار یک روز پدر به خانه آمد و گفت: «خانم شکوهی میگه آقای شفایی گفته: اگه سیامک دوست داره بیاد در دفترش کار کنه، اگر مایل بودی برو و با او صحبت کن»
یادم هست ظهر پنج شنبه ۲۰ شهریور سال ۱۳۷۶ بود که به دفترش که آن روزها در میدان ساعت بود رفتم. او آن روزها سرپرستی نشریات کار و کارگر و اخبار و مدیراجرایی هفتهنامههای محلی ارک و صاحب بود. بیمقدمه رفت سر اصل مطلب. خیلی راحت و ساده! گفت: «شنبه ساعت ۸ صبح بیا، یک ماه با هم کار میکنیم. از همدیگر راضی بودیم که ادامه میدهیم»!
و با این حرف ساده و صمیمی از روز شنبه ۲۲ شهریور شروع کردیم،
در آنروزها آقایان عمادی،قادر حاتمی، صمد برجسته در آن دفتر همکار آقای شفایی بودند.
یک خاطره جالبی هم از آن روز دارم،۲۲ شهریور ۱۳۷۶ تیم ملی فوتبال ایران و چین در چهارچوپ انتخابی جام جهانی ۱۹۹۸ به مصاف یکدیگر رفتند. آن بازی با نتیجه ۴ بر ۲ به سود ایران به پایان رسید.
سیامک آرش آزاد