در گذشته، سواد یعنی توانایی خواندن و نوشتن؛ یعنی فهم متن و بازتولید معنا از دل واژهها. اما امروز، سواد معنایی چندوجهی پیدا کرده است: ما باید بتوانیم میان هزاران تصویر، صدا، خبر، پست، و تحلیل، راه خود را پیدا کنیم. باید یاد بگیریم چگونه انتخاب کنیم، تشخیص دهیم، و ذهن خود را از هجوم دادهها عبور دهیم. این یعنی ما به «سواد انتخاب و تفسیر» نیاز داریم — همان چیزی که میتوان آن را مدیریت مطالعه در عصر دادهها نامید.
در واقع، امروز ابزارهای یادگیری بیش از هر زمان دیگر گستردهاند.
من میتوانم به جای خرید یک کتاب گرانقیمت، فایل صوتی آن را گوش کنم؛ سخنرانی استادانی را بشنوم که پیشتر شاید هرگز دسترسی به آنان ممکن نبود؛ یا در چند دقیقه تحلیلهای تازه از یک رویداد جهانی را ببینم، پیش از آنکه حتی کتابی دربارهاش نوشته شود.
در این جهان، یادگیری نه تنها آسانتر، بلکه زندهتر و پویاتر شده است.
آنچه باید از آن ترسید نه عصر جدید، بلکه ناتوانی ما در هدایت خود در میان این امکانات است. کسی که اهل اندیشه باشد، در این دریا غرق نمیشود؛ بلکه با مدیریت ذهن و هدفگذاری، از آن ماهیِ فهم و بصیرت صید میکند. اما آنان که پیشتر نیز اهل مطالعه نبودند، امروز هم در میان سیلاب محتوا تنها پرسه میزنند و وقت میگذرانند.
پس مساله این نیست که «مطالعه از میان رفته»؛ مساله این است که باید بیاموزیم چگونه مطالعه کنیم.
سواد امروز یعنی قدرت انتخاب، تشخیص منبع معتبر، و تبدیل داده به دانش. اگر چنین مهارتی در ما پرورش یابد، اتفاقاً در پرظرفیتترین و زایندهترین دوران تاریخ بشر برای کسب سواد زندگی میکنیم؛ دورانی که هر گوشی هوشمند، دروازهای به جهانی از یادگیری است.
ما در عصر سطحیگری زندگی نمیکنیم، مگر آنکه خود سطحی بیندیشیم. جهان امروز کتابخانهای بیانتهاست؛ فقط باید بلد باشیم در آن راه برویم، نه گم شویم.
به قلم: پروین بابایی
